اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

دلتنگ تو ام، به من بیاموز که چگونه دلتنگ نباشم


اگر دوست منی، کمکم کن

تا از تو هجرت کنم

اگر معشوق منی، کمکم کن

تا از تو شفا پیدا کنم

اگر می‌دانستم عشق اینقدر خطرناک است، عاشق نمی‌شدم

اگر می‌دانستم دریا این‌ همه عمیق است، به دریا 

نمی‌زدم

اگر عاقبتم را می‌دانستم

شروع نمی‌کردم…


دلتنگ تو ام، به من بیاموز که چگونه دلتنگ نباشم

بگو چگونه عشقت را از اعماق جانم ریشه کن کنم؟

چگونه اشک در چشم می‌میرد؟

چگونه دل می‌میرد؟ و چگونه آرزوها خودکشی می‌کنند؟


نزار قبانی

ای عشق تو را دارم و دارای جهانم...


دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم...
همواره تویی هر چه تو گویی و تو خواهی....
.
.
.
#فریدون_مشیری

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو


تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است

به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو


به زیر خرقه ی رنگین چه دام ها دارند

تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو


مرید پیر دل خویش باش ای درویش

وز او به بندگی هیچ پادشاه مرو


مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو


چو راست کرد تو را گوشمال پنجه ی عشق

به زخمه ای که غمت می زند ز راه مرو


هنر به دست تو زد بوسه ، قدر خود بشناس

به دست بوسی این بندگان جاه مرو


گناه عقده ی اشکم به گردن غم توست

به خون گوشه نشینان بی گناه مرو


چراغ روشن شب های روزگار تویی

مرو ز آینه ی چشم سایه ، آه مرو


هوشنگ ابتهاج


برای همه ی ما

برای همه ی ما 

همه ی روزها فراموش می شوند 

به جز همان یک روز که نشانی آن را

به هیچکس نگفته ایم


محمدرضا عبدالملکیان


لیست شاعران معاصر

دل بی بته مبادا که صدایش بزنی

دل بی بته مبادا که صدایش بزنی
بروی خار شوی سر به هوایش بزنی
دست و پا می زنی ای دل که بسویش بدوی
تا مگرمن شدن از ما و شمایش بزنی


دل بی بته نرو در پی آزار نباش
رام شو پرسه نزن گوش بده هار نباش
پشت پا خورده ی عشقی که چنین خون شده ای
او تو را پس زده یکسر پی تکرار نباش

دل بی بته نگو وقت قماری دگر است
دست او رو شده همبازی یاری دگراست
زنگ تفریحِ دلش بودی وُبس قصه تمام
اسب وحشی تو در بند سواری دگر است

دل بی بته مرا این همه درگیر نکن
پیراندوه شدم بیشترم پیر نکن
گفته بودم که سَرعاشقیم خورده به سنگ
بس کن این غائله را فرصت تقریر مکن

گوربابای تو دل ! من نفسم تنگ شده
جان من خسته از این خودزنی و جنگ شده
سر جدت بنشین یا که نه اصلا بتمرگ
رفتنی رفت .. دلش ؟ سنگترین سنگ شده

"بتول مبشری"