اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

بیشترین عشق جهان را به سوی تو می آورم...


بیشترین عشق ِ جهان را به سوی تو می آورم

از معبر ِ فریادها و حماسه ها .

چرا که هیچ چیز درکنار من

از تو عظیم تر نبوده است .

که قلب ات

چون پروانه یی

ظریف و کوچک و عاشق است .


احمد شاملو

تو را دوست می دارم


تو را دوست می دارم

تو عشق و امید منی


احمد شاملو

آسمان ِروشن

اکنون رَخت به سراچه ی آسمانی دیگر خواهم کشید .

آسمان ِ آخرین

که ستاره ی تنهای آن تویی .

 

آسمان ِ روشن

سرپوش بلورین ِ باغی

که تو تنها گل آن، تنها زنبور آنی .

باغی که تو

تنها درخت آنی

و بر آن درخت

گلی ست یگانه

که تویی .

 

ای آسمان و درخت و باغ ِ من

گل و زنبور و کندوی من !

با زمزمه ی تو

اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید

که تنها رؤیای آن تویی .

 

"احمد شاملو"


زندگینامه احمد شاملو

زندگینامه  احمد شاملو

 احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‌گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود.


ادامه مطلب ...

برف نو، برف نو، سلام، سلام!

برف نو، برف نو، سلام، سلام!

بنشین، خوش نشسته ای بر بام.


پاکی آوردی - ای امید سپید!-

همه آلوده گی ست این ایام.


راه شومی ست می زند مطرب

تلخ واری ست می چکد در جام


اشک واری ست می کشد لبخند

ننگ واری ست می تراشد نام


شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،

نقش هم رنگ می زند رسام.


مرغ شادی به دام گاه آمد

به زمانی که برگسیخته دام!


ره به هموار جای دشت افتاد

ای دریغا که بر نیاید گام!


تشنه آن جا به خاک مرگ نشست

کاتش از آب می کند پیغام!


کام ما حاصل آن زمان آمد

که طمع برگرفته ایم از کام


خام سوزیم، الغرض، بدرود!

تو فرود آی، برف تازه، سلام!


احمد شاملو

دوست اش می دارم

دوست اش می دارم

چرا که می شناسم اش ،

به دوستی و یگانگی .

ــ شهر

همه بیگانگی و عداوت است . ــ

 

هنگامی که دستان ِ مهربان اش را به دست می گیرم

تنهایی ِ غم انگیزش را در می یابم …..


احمد شاملو


رگ بارهای اشک

رگ بارهای اشک ، شوره زار ِ ابدی را باور نمی کند.

رگبار ِ اشک ، شوره زار ِ ابدی را بارور نمی کند .

رگبار های اشک ، بی حاصل است

و کاج ِ سرافراز ِ صلیب چنان پربار است

که مریم ِ سوگوار

عیسای مصلوب اش را باز نمی شناسد .

 

در انتهای آسمان ِ خالی ، دیواری عظیم فرو ریخته است

و فریاد ِ سرگردان ِ تو

دیگر به سوی تو باز نخواهد گشت ….

 

احمد شاملو


کیستی

کیستی که من

این گونه

به اعتماد

نام ِ خود را

با تو می گویم

کلید ِ خانه ام را

در دست ات می گذارم

نان ِ شادی های ام را

با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم ؟

کیستی که من

این گونه به جد

در دیار ِ رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم ؟

 

احمد شاملو


بودن یا نبودن …

بودن

یا نبودن …

بحث در این نیست

وسوسه این است .

شراب ِ زهر آلوده به جام و

شمشیر ِ به زهر آب دیده

در کف ِ دشمن . ــ

همه چیزی

 از پیش

 روشن است و حساب شده

و پرده

در لحظه ی معلوم

فرو خواهد افتاد ….


احمد شاملو


تو باد و شکوفه و میوه ای

تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه ی فصولِ من 
ای آسمان و درخت
باغ من 
گل و زنبور و کندوی من 
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
که تنها رویای آن
تویی 

احمد شاملو