من اعتراف می کنم به حس دلسپردگی
به اینکه با تو زندگی دمی نمی شود هدر
پوریا بیگی
اگر دوست منی، کمکم کن
تا از تو هجرت کنم
اگر معشوق منی، کمکم کن
تا از تو شفا پیدا کنم
اگر میدانستم عشق اینقدر خطرناک است، عاشق نمیشدم
اگر میدانستم دریا این همه عمیق است، به دریا
نمیزدم
اگر عاقبتم را میدانستم
شروع نمیکردم…
دلتنگ تو ام، به من بیاموز که چگونه دلتنگ نباشم
بگو چگونه عشقت را از اعماق جانم ریشه کن کنم؟
چگونه اشک در چشم میمیرد؟
چگونه دل میمیرد؟ و چگونه آرزوها خودکشی میکنند؟
نزار قبانی
بدان قدر مرا؛ مانند من پیدا نخواهد شد
که هرکس باتوباشد، غیر من، دیوانه خواهد شد
اگر امروز بغضم را بِراند شانه های تو
کسی غیر از تو فردا گریه ام را شانه خواهد شد!
شبی از چِک چِک باران به گوشِ کاسه فهمیدم
که این سقفِ ترک خورده، وَبالِ خانه خواهد شد
غرورم راشکستی راحت و هرگزنفهمیدی
که بُرجی خسته با پس لرزه ای ویرانه خواهد شد
نَفَهمیدی که وقتی عِشق باشد،کِرمِ خاکی هَم
اگر پیله بِبافَد دور خود پَروانه خواهد شُد
تورا من زنده خواهم داشت، زیرا عشقِ من روزی
برای نسل های بعدِ ما افسانه خواهد شد
شاعر : #حسین_زحمتکش