اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

آن‌قدر خاطره دارم

آن‌قدر خاطره دارم

که گاهی فکر می‌کنم چقدر پیرم!

وقتی چشم‌هایم را می بندم و 

انگشتان پایم به منقلِ زیر کرسی مادربزرگ می‌چسبد

وقتی از رادیو، هر قصه‌ای می‌شنوم، ظهر جمعه می‌شود

و چای، از مزارع سیلان تا قهوه‌خانه‌های لاهیجان

تنها در استکان‌های کمر باریک، طعم چای می‌دهد


چشم‌هایم را می‌بندم و صدبار جریمه می‌شوم

خط می‌خورم

و درخت انارِ خانه دلش خون می‌شود

همین‌که می‌فهمد مدیر مدرسه از شاخه‎‌هایش چوب فلک ساخته ا‌‌ست


چشم‌هایم را می‌بندم و...

چقــــــــدر خاطره دارم


شنیده‌ام آدم‌ها پیش از آنکه بمیرند

تمام خاطره‌هاشان را دوره می‌کنند

و مرگ چقدر باید منتظر بماند

تا کار من تمام شود.


لیلا کردبچه 

دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟

دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟

وقتی دندان‌هایم از ترس 

واژه‌هایم را تکه‌تکه می‌کنند

و ناچارم

بریده‌بریده

د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م


لیلا کردبچه


پاییزهای سخت

هنوز قهوه‌های کافه‌نادری خوبند

هنوز بدیع‌زاده خوب می‌خواند

هنوز سعدی خوب می‌نویسد

و هنوز دلتنگ تو بودن خوب است


خوب است که هیچ‌کس اینجا نمی‌پرسد: «چرا دوتا قهوه؟»

خوب است که هیچ‌کس اینجا نمی‌فهمـد چرا دوتـا قهـوه

خوب است که صدا به صدا نمی‌رسد اینجا وقتی داد می‌زنم: «آقا! دوتا قهوه!» ـ آقا!

صدای خزان را پایین بیاور!

دیگر به تنم جان نمانده است

و اینکه در رفتنِ جان از بدن

مردم حرف‌های زیادی می‌زنند،

حرفِ زیادی می‌زنند


اینجا هنوز کسی‌ست

که به‌اندازۀ هزاران‌نفر، نیست

و جایش روی تمام صندلی‌ها خالی‌ست

کسی‌که هرسال پای تمام درختان «شد خزانِ» تازه‌ای خواهد کاشت


و کسی‌که تورا دیده باشد

پاییزهای سختی خواهد داشت.


لیلا کردبچه

روزی هزاربار

کافی‌ست روزی هزاربار

لب‌ها و دندان‌هایت را در آینه امتحان کنی

و خودت تشخیص دهی کدام شکلک است و کدام خنده،

و یادت باشد پدرت

چگونه هرشب خنده‌های مصنوعی‌اش را

در لیوان آب خیس می‌کرد

تا صبح‌ها لبخند تازه‌تری به اداره‌اش ببرد

این‌روزها در آینه لبخند می‌زنم،

پاورچین‌پاورچین از خانه بیرون می‌روم

و مراقبم

چیزی از دهانم نیفتد.


لیلا کردبچه

خواستنت

هرصبح
چنددقیقه زودتر بیدار می‌شوم و
خواستنت را
زودتر از روزهای قبل آغاز می‌کنم

لیلا کردبچه

حواست باشد اگر دلم گرفت

حواست باشد اگر دلم گرفت،
بارانی بلند بپوشی
و همیشه چند نخ سیگار
برای کشیدن بار این‌همه خاطره داشته‌باشی 
این‌روزها دلم که می‌گیرد، نگرانت می‌شوم
و می‌دانم این‌همه ابر را
برای قشنگی گوشۀ آسمان نگذاشته‌اند.

لیلا کردبچه

لابد دوستت دارم هنوز

لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز 
فکر می کنم 
از هزار و صد نسخه ی این شعر 
یک نسخه را 
تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر
خط خورده است


لیلا کردبچه 

 

یک‌روز فهمیدیم

و یک‌روز فهمیدیم «عزیزم»

نام کوچک هیچ‌کدام‌مان نیست

و شام‌خوردن زیر نور شمع

چشم‌هایمان را کم‌سو می‌کند


سقف

بهانۀ مشترکی بود

که باید از هم می‌گرفتیم

و تاریکی موّاجِ خانه را به دو نیم می‌کردیم

نیمی

با ماهیان کوچک تاریک

نیمی

با سنگ‌ریزه‌ها و صدف‌ها

و آب‌های راکد تاریک


تاریکی از دیوارهای شیشه‌ای نشت کرده‌بود

و ما

دو حبابِ کنارهم بودیم

که می‌ترسیدیم هنگام یکی‌شدن

نبینیم کدام‌مان نابود می‌شود


لیلا کردبچه

از کتاب یکشب پرنده ای


سایر اشعار : لیلا کردبچه

دیروز ...

دیروز

می‌ترسیدم از بازکردن دری

که پشتش در بستۀ دیگری باشد

امروز می‌ترسم از دری

که پشتش در دیگری نباشد.


لیلا کردبچه


سایر اشعار : لیلا کردبچه

هربار به تو فکر می‌کنم

هربار به تو فکر می‌کنم

یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود

انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد

و چیزی به نبضم اضافه می‌شود 

که در شعرهایم نمی‌گنجد


کافی‌ست تورا به نام بخوانم

تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست

و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد


دوستت دارم

با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند

و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند


دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم

و خواستن تو جنینی‌ست در من

که نه سقط می‌شود،

نه به دنیا می‌آید.


لیلا کردبچه 

از کتاب یکشب پرنده ای...

نشر نیماژ 


سایر اشعار : لیلا کردبچه