اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

شک است به دامان یقین افتاده؟!

شک است به دامان یقین افتاده؟!

یا هرچه که داشتم زِ زین افتاده؟!

من"یک" علی اکبر به نبرد آوردم ،

"چندین" علی اکبر به زمین افتاده!!


حسین جنتی


‎ای که گفتی دین ندارم، لااقل آزاده ام

‎ای که گفتی دین ندارم، لااقل آزاده ام

لااقل بسته است یک جایی سر قلاده ام


شهر مُهر بی نمازی زد به پیشانیم و من

با کسی چیزی نخواهم گفت جز سجاده ام


آبروی رفته ام ای کاش باد آورده بود

آنچه با زحمت به دست آوردم از کف داده ام


هیچکس هرگز نماز کاملی در من نخواند

مثل مسجد های متروک میان جاده ام


کاش سوزن بودم و یکروز می دیدی مرا

چیستم؟ کاهی که در انبار کاه افتاده ام


هرچه خواندم از کتاب زندگی دیگر بس است

امتحانت را بگیر ای مرگ من آماده ام


"حسین جنتی"


سودی ندارد گریه بر این حال افسرده

سودی ندارد گریه بر این حال افسرده

کم آب در گلدان بریز این غنچه پژمرده


آن تخت جمشیدم، که هرکس آمده از راه

یک گوشه از ویرانی ام را با خودش برده


روزی شکوهی داشتم اما نماند افسوس

از آن شکوهم جز ستونهایی ترک خورده


قلب مرا بشکن که در عالم نخواهد دید

لطف مرا، آنکس که قلبم را نیازرده...

#

دیگر برو این تُنگ را در رود خالی کن

حالا که دیگر مطمئنی ماهی ات مرده...


"حسین جنتی"


می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود

بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم
ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود

پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود!

در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!

از این جهان سفله به یک خیزش بلند،
رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود!

می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم،
این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!


"حسین جنتی"