اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

کی می رسم به لذت در خواب دیدنت؟

کی می رسم به لذت در خواب دیدنت؟

سخت است سخت ازلب مردم شنیدنت


هرکس که این ستاره ی دنباله دار راـ

یک قــــرن پیش دیده زمان دمیــدنت ـ


از مثل سیــــل آمدنت حرف می زند

از قطره قطره بر دل خـــــارا چکیدنت


پروانه ها به سوختنت فکر می کنند

تک شاخ ها به در دل توفان دویدنت 


من...من ولی به سادگی ات،مهربانی ات

گه گاه هم به عادت ناخن جویدنت!


آخر انار کوچک هم بازی نسیم! 

دیگر رسیده است زمان رسیدنت


پایین بیا که کاسه ی دریوزگی شده ست

زنبیل من به خاطر از شاخه چیدنت


یا زودتر به این زن تنها سری بزن ـ

یا دست کم اجازه بده من به دیدنت...


پانته آ صفایی بروجنی


من با نسیم اول پاییز هم درگیر

من با نسیم اول پاییز هم درگیر 
در تو ولی سرمای بهمن نیز بی تاثیر 

تو یک درخت بیدمشکی در دل جنگل
با هر نسیم صبحگاهی میشوی تکثیر

من یک گل بابونه ام که هفتصد سال است
روئیده ام بر سردسیر شانه ی پامیر...

پانته آ صفایی 

عطر لیمویی که پیچیده است در پیراهنش

عطر لیمویی که پیچیده است در پیراهنش 
می کشد پروانه ها را تا حریر دامنش

صبح زود است آفتاب شرمگین انداخته است 
باز گردن بندی از شبنم به دور گردنش

کاش وا می کرد پلک بسته را تا آسمان
دست و رو میشست در چشمان سبز روشنش

خواب مانده دختر صحرا و میخواهد نسیم 
رد کند ملافه را از روی صحرای تنش

تا بنوشد صبح را از شانه های برفی و 
بگذرد از گیسوان غرق در آویشنش

زن ولی از خواب برمیخیزد و تا شب نسیم 
میکشد آهی هر از گاهی پی پیراهنش 
___________________
پانته آ صفائی
از مجموعه ی "از ماه تا ماهی" 

نفس نفس به درونت بکش هوایم را

نفس نفس به درونت بکش هوایم را
و پر کن از نفست ذره ذره هایم را


نسیم باش و به بازی بگیر چون پر قو
شبانه، گیسوی بر شانه ها رهایم را


اگر همیشه مرا بیم سرنگون شدن است
تو کج گذاشته ای خشت ابتدایم را


زنی به میل خودت آفریده ای از من
خودت به هم زده ای نظم آشیانم را


فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تورا به سجده در آیند یا خدایم را


من اختراع توام ، ثبت کن مرا که خدا
کنار رفت و پذیرفت ادعایم را


به اسم شهر تو تغییر می دهد یک روز
شناسنامه من، اسم روستایم را


شغال های بیابان تمام شب تا صبح
مدام زوزه کشیدند رد پایم را


برای آن که بدانند من ازآن توام
به بوسه مُهر بزن بین شانه هایم را

"پانته آ صفائی"


کی میرسم به لذت در خواب دیدنت

کی میرسم به لذت در خواب دیدنت

سخت است سخت از لب مردم شنیدنت


هرکس که این ستاره ی دنباله دار را

یک قرن پیش دیده زمان دمیدنت


از مثل سیل آمدنت حرف می زند

از قطره قطره بر دل خارا چکیدنت

 

پروانه ها به سوختنت فکر می کنند

تک شاخ ها به در دل طوفان دویدنت


من …من ولی به سادگی ات مهربانی ات

گه گاه هم به عادت ناخن جویدنت

 

آخر، انار کوچک هم بازی نسیم  !

دیگر رسیده است زمان رسیدنت


پایین بیا که کاسه ی دریوزگی شده است

زنبیل من به خاطر از شاخه چیدنت


یا زودتر به این زن تنها سری بزن

یا دست کم اجازه بده من به دیدنت  …


"پانته آ صفایی بروجنی"