تنت گرم و مقدس بود، مثل معبد آتش
و من مؤمن ترین آتش پرستِ شهرتان بودم
.
.
"احسان پرسا"
با تو قدم زدن را
دوست دارم..
به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت...
"احسان پرسا"
تو مرا به عصر حجر برمی گردانی
زمانی که آدم
چای را
با خنده حوا شیرین می کرد.
"احسان پرسا"