نازکن، عیبی ندارد، نازنین تر می شوی
با غم این روزهای من عجین تر می شوی
آتشی هستی که وقتی گر بگیری در دلی
از دل آتشفشان هم آتشین تر می شوی
لحظه ی لبخند، مانندِ... شبیهِ.... مثل یک...
وای من ... اصلن ولش کن... نقطه چین تر می شوی
خنده وقتی روی لب های تو جا خوش می کند
باز هم از آنچه هستی دلنشین تر می شوی
شیک می پوشی و زیبایی فراوان می شود
بین اول های دنیا اولین تر می شوی
گرچه من با نازِ چشمانِ تو ویران می شوم
ناز کن، عیبی ندارد ، نازنین تر می شوی
داده ام دل به تماشایِ نگاهِ تو عجیب
می دهد چشمِ تو هر بار مرا سخت فریب
به تو بخشیده خداوند در آن صورتِ ماه
منبعِ جاذبه در مرکزِ آن چشم نجیب
کسری از ثانیه لبخندِ تو پیچید به شهر
شده سیمایِ تو بر چهره یِ مهتاب رقیب
مثلِ آدم شده ام بنده یِ حوّاییِ تو
من و زیبایی و بیتابیِ از چیدنِ سیب
شیوه ی خنده ات آرامشِ احوالِ مرا
زیر و رو کرده به یک حالت بسیار مهیب
نا امیدی و غمِ دوری و دلتنگی و عشق
شده در دست من از مهرِ تو اینگونه نصیب
می دهی جان به من دلشده، یا می کُشی ام؟
که تو هم دردی و بیماری و هم شخص طبیب
جواد مزنگی
حرفِ زیباییِ چشمانِ تو هرجایی شده
شعرِ لیلاها و نقل محفل گلنارها
از تو در طراحی و خلق بناهای عجیب
ایده می گیرند دایم بهترین معمارها
صفایِ جانِ پاکت ماندنی تر
تنت با برگِ گل پوشاندنی تر
غزل هایِ نگاهِ آتشین ات
برای عاشقانت خواندنی تر
بر چهره یِ خود حالِ تو را می گیرد
تاثیری از احوالِ تو را می گیرد .
کولی شده، هر گوشه کناری این دل
با نیت خود فال تو را می گیرد
بر چهره یِ خود حالِ تو را می گیرد
تاثیری از احوالِ تو را می گیرد .
کولی شده، هر گوشه کناری این دل
با نیت خود فال تو را می گیرد
هرجا که به شب نگاهِ ماهی تابید
یا بویِ گُلی به روزگارم پیچید
من با همه یِ وجود در آن هنگام...
با خود به تو فکر کرده ام، بی تردید
در جانی و بی تو غرق در آشوبم
با مهر تو در شرایطی مطلوبم
بر سر در قلب عاشقم نامت را
با نقش ظریفی از طلا میکوبم