اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

و من دوستت دارم اما از درگیر شدن

 

و من دوستت دارم

اما از درگیر شدن در تو

وابسته شدن به تو یکی شدن با تو می ترسم


و من دوستت دارم

تجربه هایم به من آموختند

که از عشق زنان دوری کنم.


#نزار_قبانی

من دوستت دارم


حرف‌های تو مثل قالی ایرانی‌ست
و چشمهایت
گنجشک‌های دمشقی
که بین دو دیوار می‌پرند.
قلب من مثل کبوتر
بالای حوضچه‌ی دستانت پر می‌کشد
و در سایه‌ی النگوهایت می‌آرامد
و من دوستت دارم
امّا می‌ترسم گرفتارت شوم…!

نزار قبانی

دلتنگ تو ام، به من بیاموز که چگونه دلتنگ نباشم


اگر دوست منی، کمکم کن

تا از تو هجرت کنم

اگر معشوق منی، کمکم کن

تا از تو شفا پیدا کنم

اگر می‌دانستم عشق اینقدر خطرناک است، عاشق نمی‌شدم

اگر می‌دانستم دریا این‌ همه عمیق است، به دریا 

نمی‌زدم

اگر عاقبتم را می‌دانستم

شروع نمی‌کردم…


دلتنگ تو ام، به من بیاموز که چگونه دلتنگ نباشم

بگو چگونه عشقت را از اعماق جانم ریشه کن کنم؟

چگونه اشک در چشم می‌میرد؟

چگونه دل می‌میرد؟ و چگونه آرزوها خودکشی می‌کنند؟


نزار قبانی

یک مرد

یک مرد برای عاشق شدن
به یک لحظه نیاز دارد
برای فراموش کردن
به یک عمر ...

نزار قبانی

دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم

دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم،
در عصری مهربان تر و شاعرانه تر،
عصری که عطر کتاب،
عطر یاس و عطر آزادی را بیشتر حس می کرد!

دلم می خواست تو را در عصر شمع دوست می داشتم،
در عصر هیزم و بادبزن های اسپانیایی
و نامه های نوشته شده با پر
و پیراهن های تافته رنگارنگ
نه در عصر دیسکو، ماشین های فِراری و شلوارهای جین!

دلم می خواست تو را در عصر دیگری می دیدم،
عصری که در آن گنجشکان، پلیکان ها
و پریان دریایی حاکم بودند،
عصری که از آن نقاشان بود،
از آن موسیقی دان ها، عاشقان، شاعران، کودکان و دیوانگان!

دلم می خواست تو با من بودی در عصری که بر گُل،شعر و بوریا و زن ستم نبود!

ولی افسوس ما دیر رسیدیم!
ما گل عشق را جستجو می کنیم،...
در عصری که با عشق بیگانه است.


چگونه فکر می‌کنی پنهانی و به چشم نمی‌آیی؟

چگونه فکر می‌کنی پنهانی
و به چشم نمی‌آیی؟

تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه‌ای بر گوشه‌ی لبم

مردم از عطر لباسم می‌فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می‌فهمند
که با من بوده‌ای
از بازوی به خواب رفته‌ام می‌فهمند
که زیر سر تو بوده است…

نزار قبانی 

می خواهم عاشق شوم

می خواهم عاشق شوم

بی پروا

صریح

بدون طلب بخشش

ره سپرم در عشق تو


تا نهایت سرگیجگی

تا کرانه های دیوانگی...


نزار قبانی

دوستم داشته باش

دوستم داشته باش
از رفتن بمان!
دستت را به من بده،
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش!

نزار قبانی