اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

گل قشنگم

تو لیلی نیستی 
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی.


"عباس معروفی"


من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت


من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،

شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت


وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت


هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.


"الهام نظری"


تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ

تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ؛
ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺑﺮﻑ ِ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ

ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ

مثل جاده؛

جاده هایی که مسیرشان رو به توست

ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻫﺎﺕ؛
ﻣﻮﻫﺎﺕ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ می زنی و ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.


"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"


اما امان از تو!

من برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما امان از تو!
امان از زن ها
که همیشه دیر حاضر می شوید.

"شهریار بهروز"


چیزی درون توست

چیزی درون توست 
که زمان را به عقب برمی گرداند
به میوه های نیافتاده از درخت
به قطره های جدا نشده از ابر
به دقیقه های قبل و قبل تر از آن 
که مادر هنوز مقابل آینه ایستاده بود
با گونه هایش... دو مهتاب گم شده در خانه 
و گیسویش 
که تاریکی را جابه جا می کرد
تو زنده ای 
و تمام جهان 
با نگاه ها و صداهایش
درون تو به رقص در آمده ست
تو زنده ای و پشت چهره ات 
خورشید بارها مست می شود
بارها آواز می خواند
وچکه چکه عرق می ریزد
چیزی درون توست
که زمان را جلو می برد
به روز هایی که تنها
تصویر دست هایت  
پرده ها را کنار می کشد
و پنجره های اتاق را  
نیمه باز می گذارد.

"فرناز خان احمدی"


دیـگـر زیـاد پـای تو مـانـدن صـلاح نـیسـت

دیـگـر زیـاد پـای تو مـانـدن صـلاح نـیسـت

این قصه را به طول کشاندن صلاح نیست

 

ایـن را بـدان به راه تـو دولا و خـم شـده

دیگر شتر سواری و راندن صلاح نیست

 

روزی صـلاح بـودی و ایـن ارتـبـاط را

حالا به انتها نرساندن صلاح نیست

 

هـمـراه خـاطرات؛ تـو را خـاک مـیکـنـم

بر این مزار فاتحه خواندن صلاح نیست

 

یک عالمه بدی و...صد افسوس بیش از این

شرح تـو را بـه شـعر نـشانـدن صـلاح نـیـست


"علی باقری"


غرق شدن در نبودنت

همین که پنجره را

این همه می بندم و باز می کنم

تا اتاق پر بشود از پروانه ها

همین که می نشینم

تار بلند موهای خورشید را

به هم گره می زنم

همین هرروز غرق شدنم در نبودنت

شده است زندگی ام...

 

"فرناز خان احمدی"


وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند

وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند
قبلا رفته است
فقط می خواهد مطمئن شود
چیزی از او در تو جا نمانده
کمک کن چمدانش را ببندد
چترش را به او پس بده
لبخندش را
آوازهایش را
همینطور سایه اش را
که و بیگاه از پشت پنجره ات گذشته بود...

"رسول یونان"