اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

گرچه هنگام سفر جاده ها جانکاهند

گرچه هنگام سفر جاده ها جانکاهند

روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاهند


فاصله بین من و شهر شما یک وجب است

نقشه ها وقتی از این فاصله ها می کاهند


غلامرضا طریقی


اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده است

اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده  است

خون مقطری ست که رنگش پریده است 


هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است

امشب ببین چقدر شکایت چکیده است 


قلب من و تو گنبد سرخی است که در آن

روح رحیم حضرت عشق آرمیده است 


مقرون به صرفه نیست که عاشق شویم چون

دوران اوج عشق به پایان رسیده است


اینجا مشخص است که گنجشک چند بار

از لانه اش بدون مجوز پریده است


حتی مشخص است کجا و چگونه شمع

پروانه را شبانه به آتش کشیده است


در شهر ما بهارِ پر از گل رباعی است

پاییز مثنوی ست ، زمستان قصیده است


من شاعر قصیده ام اما دو خط کج

با پنبه ای سر سخنم را بریده است


طبق مقررات غزل گفته ام ولی

حرفی غریبه بین حروفم خزیده است 


شاعر پس از تحمل تبعید در وطن

بنیانگذار دولتِ قدرت ندیده است 


غلامرضا طریقی

کدام چشم بد آیا.... کدام دست شکست؟

کدام چشم بد آیا.... کدام دست شکست؟

دوباره شیشه ی ما را کدام مست شکست؟


هزار تُنگ به هم آمدیم، شد دریا

بلند همت ما را کدام پست شکست؟


همیشه در پس پرده دو چشم پنهان است

چه غم از اینکه در این سو هرآنچه هست شکست؟


چه ساده لوح کسی که به موج پشت کند

به روی باد دری را هر آنکه بست شکست


خلاف منطق معمولتان در این قصه

بت این چنین سرِپا ماند و بت پرست شکست


دل من آینه سان غرق در تجلی بود

به محض اینکه غباری بر او نشست شکست


غلامرضا طریقی

خفته در چشم تو نازیست که من می دانم

خفته در چشم تو نازیست که من می دانم

نگهت دفتر رازیست که من می دانم

 

قصه ایی را که به من طره کوتاه تو گفت

رشته عمر درازیست که من می دانم

 

بی نیازانه به ما می گذرد دوست ، ولی

سینه اش بحر نیازیست که من می دانم

 

گرچه در پای تو خاموش فتادست ای شمع

سایه را سوز و گدازیست که من می دانم

 

یک حقیقت به جهان هست که عشقش خوانند

آن هم ای دوست مجازیست که من می دانم

 

غلامرضا  طریقی


فریادم و از پچ پچه ها باک ندارم

فریادم و از پچ پچه ها باک ندارم

درباره ی من هرچه شنیدی به جهنم


تصویر مرا که دل چون آینه دارم

هرطور که در آینه دیدی به جهنم


غلامرضا طریقی

کدام چشم بد آیا؟ کدام دست شکست؟

کدام چشم بد آیا؟ کدام دست شکست؟

دوباره شیشه ی ما را کدام مست شکست؟


هزار تُنگ به هم آمدیم، شد دریا

بلند همت ما را کدام پست شکست؟


همیشه در پس پرده دو چشم پنهان است

چه غم از اینکه در این سو هر آنچه هست شکست؟


چه ساده لوح کسی که به موج پشت کند

به روی باد دری را هر آنکه بست شکست


خلاف منطق معمولتان در این قصه

بت این چنین سرِپا ماند و بت پرست شکست


دل من آینه سان غرق در تجلی بود

به محض اینکه غباری بر او نشست شکست


غلامرضا طریقی 


سایر اشعار : غلامرضا طریقی

با یاد شانه های تو سر آفریده است

با یاد شانه های تو سر آفریده است

ایزد چه قدر شانه به سر آفریده است


معجون سرنوشت مرا با سرشت تو

بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است


پای مرا برای دویدن به سوی تو

پای تو را برای سفر آفریده است


لبخند را به روی لبانت چه پایدار

اخم تو را چه زودگذر آفریده است


هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست

خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ


تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه

آیینه را بدون نظر آفریده است


چون قید ریشه مانع پرواز می شود

پروانه را بدون پدر آفریده است


می خواست کوره در دل انسان بنا کند 

مقدور چون نبود، جگر آفریده است


غیر از تحمل سر پر شور دوست نیست

باری که روی شانه هر آفریده است


غلامرضا طریقی


سایر اشعار : غلامرضا طریقی

دختر ابلیس اقلیما چشمهای تو چه نامردند

دختر ابلیس اقلیما چشمهای تو چه نامردند

آن حرامی های لامذهب بر سر انسان چه آوردند


هم شریک قسمت هابیل هم شریک جرم قابیلند

بارها چشمان شیطان نیز پیش چشمانت کم آوردند


نه فقط قابیل عاشق را گرگ دست آموز خود کردی

چشمهای میشی ات حتی گرگها را هارتر کردند


لحظه ای این لحظه ای آنند چشمهایت عین شیطانند

در زمان وسوسه خونگرم در زمان مرگ خونسردند


داستان کهنه ی کینه کینه ی ابلیس از انسان

گنگ بود و چشمهای تو متن آن را ساده تر کردند


قاتل زیبای جد من! ای عروس وحشی آدم

شاعران یک عمر دنبال قاتلی همچون تو می گردند


 غلامرضا طریقى


پی نوشت شاعر:

معنای عبارت "اقلیما" در لغتنامه دهخدا: اقلیما. [ اَ ] (اِخ ) بر وزن مه سیما نام دختر آدم علیه السلام است . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) : حوا از آدم بار گرفت و پسری و دختری بیاورد پسر را قابیل نام کرد و دختر را اقلیما و سخت باجمال بود. (قصص الانبیاء ص 24). رجوع به اقلیمیا شود.

به روایتی اختلاف هابیل و قابیل بر سر اقلیما بوده است.

اقلیما به علت همزاد بودن با قابیل باید با هابیل ازدواج می کرد و قابیل تاب از دست دادن آن زیبایی را نداشت.


منتشر شده در : اشعار غلامرضا طریقی

آنقدر پُرم از تو، که کم مانده ببارم - غلامرضا طریقی

آنقدر پُرم از تو، که کم مانده ببارم

در متن نگاهت،غزلی تازه بکارم


من بی تو دلم را چه کنم، بی تو دلم را

اما نه دراین سینه دلی بی تو ندارم


باشد بروآسوده خدا با توعزیزم

باید که به این خاطره ها دل بسپارم


حالا همه شب حال و هوای شب مرگ است

حالا که غمت مانده به جای تو کنارم


ای کاش بیایی و ببینی به چه حالی

افتاده از آن کوچه ی بی ماه گذارم


شاید به تمنای تو یک شب بروم تا

آنجا که نباشد کسی ازایل و تبارم


می یابمت آری به دلم فال توافتاد

هرچند کمی زود ، کمی دیر، بهارم


غلامرضا طریقی


منتشر شده در : اشعار غلامرضا طریقی