اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

قول دادم به کسی غیرِ تو عادت نکنم

قول دادم به کسی غیرِ تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم


من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم


عشق یعنی که تو از آنِ کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !


چه غمی بیشتر از اینکه تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم!


عشق تو از ته دل، عمر مرا نفرین کرد...

بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم !


بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم


بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم...

قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم !

 

"علی صفری"


فردا دیر است

تا شب نشده
خورشید را ...لای موهایت می گذارم
و عاشق می شوم
فردا
برای گفتن
دوستت دارم
دیر است ...

 

"جلیل صفربیگی"


نامت را فریاد می زنم...

هنوز

صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت

از حافظه ی کوچه

پاک نشده بود و خاک کوچه

دامن چین‌دارت را نگرفته بود

که چرخان چرخان

پرت شدی توی خاطره ها..

عمو، فقط زنجیر مرا بافت

و معلوم نشد

تو را

پشت کدام کوه انداخت

که هیچ فریادی از من

پژواکت را به گوشم نمی رساند

اما من

 خسته نمی شوم..

اگر تمام زنجیرها را هم

به پایم ببندند

نامت را فریاد می زنم...

 

"محسن حسینخانی"


نیلوفر

از مرز خوابم می گذشتم،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد.کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید،
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید.من به رویا بودم،
سیلاب بیداری رسید.چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم:نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود.در رگ هایش ، من بودم که میدویدم.هستی اش در من ریشه داشت،
همه من بود.کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

 

"سهراب سپهری"

از مجموعه زندگی خواب‌ها


پابند کفشهای سیاه سفر نشو

پابند کفشهای سیاه سفر نشو

یا دست کم بخاط من دیرتر برو


دارم نگاه می کنم و حرص می خورم

امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو


کاری نکن که بشکنی ...اما شکسته ای

حالا شکستنی ترم از شاخه های مو


موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو !

به به مبارک است :دل خوش ! لباس نو


دارند سور وسات عروسی می آورند

از کوچه های سرد به آغوش گرم تو


هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر

مجبور نیستی که بمانی ... ولی نرو


"مهدی فرجی"


رود عسل

ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ

ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ

ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ

ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺩﯼ ﺍﺯ ﻋﺴﻞ

ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ...

 

"حافظ ایمانی"


بی تو می رفتم

...

بی تو می رفتم،

می رفتم،

تنها،

تنها...
و صبوری مرا
کوه تحسین می کرد...

 

"حمید مصدق"