اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

چقدر خوب است

چقدر خوب است

یکی‌ پیدا شود 

دوست داشتنش مثل خودت باشد

بگوید آهای تو

حالم بد است

چمدانت را ببند

تو هم دستش را بگیری و

بی‌ صدا فقط دور شوی


"امیروجود"


هزار بار دیگر هم که بمیری

هزار بار دیگر هم که بمیری

بازهم

سرباز به دنیا می آیی

و پرچم کشورت

هیچ وقت

آن قدر بلند نیست که بتواند

اشک هایت را پاک کند...


"حامد ابراهیم پور"

برشی از یک شعر

از کتاب "دور آخر رولت روسی"


لیست شاعران معاصر

آیا تو نیز دردسری چند می خری؟

آیا تو نیز دردسری چند می خری؟

یعنی دلی ز دست هنرمند می خری؟


قلبی پر از غرور ز مردی بهانه‏ گیر

او را که بی‏ بهانه شکستند می خری؟


بنشین و عاقلانه بیندیش خوب من

دیوانه ‏ای رها شده از بند می خری؟


یک لحظه آفتابی و یک لحظه ابر محض

آمیزه‏ ای ز اخم و شکرخند می خری؟


باری به حجم عاطفه بر دوش می‏کشی؟

دردی به وزن کوه دماوند می خری؟


بگذار شاعرانه بکوشم به وصف خویش

ابلیس در لباس خداوند می خری؟


وقتی که لحظه ‏های من آبستن غم ‏اند

اخم مرا به قیمت لبخند می خری؟


"محمد سلمانی"


به روز واقعه بردار ابروانت را

به روز واقعه بردار ابروانت را

برای دلبری آماده کن کمانت را

نگاه من پی معماری نوین تنت

به کشف آمده تاریخ باستانت را

رسیده تا کمرت گیسوان و می ترسم

میان خرمن مو گم کنم میانت را

ندیده وصل طلب کردم! این زمان چه کنم؟

علی الخصوص که دیدم تن جوانت را

من از دهان تو در حیرتم که از تنگی

خدا چگونه میانش دمیده جانت را؟!

به یمن چشم تو شاعر شدن که آسان است

منم پیامبری راستین، زمانت را

دو آیه آینه بر من بخوان! که تذکره ها

رسانده اند به جبریل دودمانت را

گرفته ام به غزل پیشی از چکاوک ها

تو نیز در عوضش غنچه کن دهانت را!


"علیرضا بدیع"

از مجموعه شعر چله ی تاک

انتشارات فصل پنجم


قهرت آتش زد به لبخندی که بر لب داشتم

قهرت آتش زد به لبخندی که بر لب داشتم

ریشه کن کرد آنچه را با زور و زحمت کاشتم


قله ی آتشفشانی هستم از وقتی شکست

بغض هایی را که عمری روی هم انباشتم


ای که همزاد سرابی،شک به عقلم کرده اند

از زمانی که به سمت تو قدم برداشتم


از گلستان هیچ آثاری ندیدم ،در عوض

سوختم در آتش اما پا عقب نگذاشتم


نیمی از من هوشیار و نیمی از من مست بود

توی خونم الکل پنجاه درصد داشتم


مثل مار از درد می پیچم به خود در راه عشق

مارپیچ است آنچه راه راست می پنداشتم


"جواد منفرد"


آورده است چشم سیاهت یقین به من

آورده است چشم سیاهت یقین به من

هم آفرین به چشم تو هم آفرین به من


من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ست 

خورشید تیز چشم تو با ذره بین به من


بر سینه ام گذار سرت را که حس کنم 

نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من


یاران راستین مرا میدهد نشان 

این مارهای سرزده از آستین به من


تا دست من به حلقه ی زلفت مزین است

انگار داده است سلیمان نگین به من


محدوده ی قلمرو من چین زلف توست 

از عرش به فرش رسیده ست این به من


جغرافیای کوچک من بازوان توست 

ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من...


"علیرضا بدیع"

از مجموعه ی از پنجره های بی پرنده

انتشارات فصل پنجم


با اشک برای آخرین بار بایست

با اشک برای آخرین بار بایست

در حسرت برگشتن و دیدار بایست


از صندلی ات بلند شو، دره رسید

مرگ آمده سرباز! خبردار بایست


"شهراد میدری"


تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم

مینی شعر


تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم

همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم!

.

.

" امید صباغ نو"


رفتی که زود بیایی، جان مادر فدای سرت

رفتی که زود بیایی، جان مادر فدای سرت 

با دست ناتوان گرفتم قرآن به روی سرت!


چشم انتظار  تو و  قد سروی  تو  شدم

بینم که صدپاره‌ای،خالیست چرا جای سرت؟


"کامران سمائی"

تقدیم به روح بلند 19 سرباز شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران