شب امّا برای من است،
وقتی فکر میکنم اینوقتِ شب مگر چندنفر بیدارند؟
و از میان آنانکه بیدارند
مگر چندنفر به تو فکر میکنند؟
و از میان آنانکه که بیدارند و به تو فکر میکنند،
مگر چندنفر میتوانند
صبح فردا شمارهات را بگیرند
و اینشعر را برایت بخوانند؟
"لیلا کردبچه"
یکشب پرندهای...
نشر نیماژ
در رویاهایت جایی برایم باز کن
اینجا چیزی جز یاد تو نیست
نه که نیست
هست
خندههایت هست، نگاهت هست، نفسهایت هست
اما مال من نیست
زخمهایی که به یادگار گذاشتی کهنه شده اند
صدای ناشناس شب
دو صندلی شکسته، یک میز غرق تماشا
هم خانهام شده اند
بیداری از ابهام دست بر نمیدارد
و تو از سرم
دعوت کن مرا به خوابی رویایی
در من حسی گسترده است
پر از خیالهای عاشقانه
مثل قطرههای عذاب روی سرم میریزند
و هر لحظه از نگاه دلم میچکند
حیرانم از این حس
پرهایاهوترین لحظههای زندگیم هستند
بگذار لرزش دلت
فقط
ناقوس قلب مرا به صدا در آورد
"امیروجود"
با عشق و جنون وارد تهران شده باشی
دیوانه ترین عاشـق دوران شـده باشی
تنها به امیدی کـــه به او داشتی از قبل
ازشوق هم آغوشی اش عریان شده باشی
هر روز تفأل بزنی تا که ســـر انجام
بامعجـــزه ای حافظ دیوان شده باشی
از بس که به او دل بدهی در غزل خود
دلبستـه ترین شاعر ایران شده باشی
یکباره بفهمی که دلش پیش دلت نیست
پر پر شده ی حس پریشان شده باشی
از اوج بیفتی و سـر از خـاک دراری
با خاک مصیبت زده یکسان شده باشی
دلتنگ تر از ابر پر از بغض زمستان
ناچـار به باریدن باران شـده باشی
در سینه ی تو یخ بزند گرمی احساس
مانند بهاری که زمستان شده باشی
با اینکه زنی ،خسته و درمانده شبیه...
ولگـرد ترین مرد خیابان شده باشی
مأیوس شوی شِکوه کنی اَشک بریزی...
درگیـر تب و گفتن هذیـان شده باشی
درخلوت پر وحشت شبهــــای خیالت
همبستر یک گرگ بیابان شده باشی
شیطـــان بشود عاشق معصومیت تو
در پنجه ی ابلیس به زندان شده باشی
ازهم بدری سینه ی پر سوز خودت را
مثل جسدی مرده و بی جان شده باشی
***
با قلب پر از عشق شوی راهی تهران
از آمدن خویش پشیمان شده باشی...
"فرشته خدابنده"
کوچه جهنم است؛خیابان جهنم است
این روزها بدون تو تهران جهنم است
این روزها بدون تو این شهر لعنتی
این هرزه ی عجوزه ی عریان جهنم است
شهری که بی حضور تو یک تخته اش کم است
دل می دهد به حضرت شیطان، جهنم است
من "ایدز" یا "جذام" ندارم، من عاشقم
این درد لاعلاج به قرآن جهنم است
تاریخ بی حضور تو یعنی دروغ محض
هر سال بیست و هفتم آبان جهنم است
"امید صباغ نو"
از کتاب جنگ میان ما دو نفر کشته می دهد
این "به" اگر نبود
به تو نمی رسیدم
این "را" اگر نبود
تو را نمی دیدم
این "در" اگر نبود
در آغوشت نمی کشیدم ...
اما حرف های اضافه همیشه این قدر مهربان نیستند
"از" تو را از من می گیرد
و "با" مرا با خودم تنها می گذارد...
"حمیدرضا شکارسری"
از معمای پیراهن تو
نشر الف
مجموعه ای از بهترین تک بیت های استاد هوشنگ ابتهاج در چهار قسمت تدارک دیده شده که به مرور خدمت شما خوانندگان عزیز وبلاگ اشعار ناب ارائه خواهد شد.
جانم بگیر و صحبت جانانهام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
***
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
***
دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای بر گردن مجنون کنید
***
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
***
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
و گرنه از تــو نیایـد که دل شکن بـــاشی
***
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری ...
***
گنجی ست غم عشق که در زیر سرماست
زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم
***
آبی که براسود زمینش بخورد زود
دریا شود ان رود که پیوسته روان است
***
بسترم صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری!
***
من نمی دانستم معنی هرگز را!
تو چرا باز نگشتی دیگر…؟
حرفهایست که نمی شود گفت
من سالهاست هر که میپرسد خوبی
فقط سرم را تکان میدهم
و این ناگفتنیترین حرف من است
"امیروجود"
همیشه داشته ای شهد و شوکران بر لب
ز نیش و نوش هم این داری و هم آن بر لب
سبو که دست تو باشد، سیاه مست شویم
بدون این که گذاریم استکان بر لب
چه راز داشت وجودت؟ که بعد ازین همه سال
هنوز مانده سرانگشت قدسیان بر لب
نشان قافله ی مشک و سرمه بر مژگان
نشانه های شبیخون کاروان بر لب
کجاست موعد موعود پس؟ که دلبر من
کشیده است برایم خط و نشان بر لب
بهار رد شد و ناکام ماندم از گلزار
لبم به جان نرسید و رسید جان بر لب
"علیرضا بدیع"
از کتاب پنجره های بی پرنده
رفتی و بَعد تو بر پنجره باران زده است
بی سبب نیست که مردی به خیابان زده است
رفتی و بعد تو این خانه پُر از دلهره شد
وَضعِ جِسمانیِ مَن آه ، چه بُحران زده است
"سعید شیروانی"