اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

عشق

عشق

از آن مردان شجاع است.

برای ترسو ها

مادرانشان زن میگیرند !


نزار قبانی


دوستم‌ داشته‌ باش‌!

دوستم‌ داشته‌ باش‌!
از رفتن‌ بمان‌!
دستت‌ را به‌ من‌ بده‌،
که‌ در امتدادِ دستانت‌
بندری‌ست‌ برای‌ آرامش‌...!

نزار قبانی
مترجم: یغما گلرویی
از کتاب باران یعنی تو برمی گردی

هرگز پیر نمی شوی

تا وقتی در شعرها و واژه هایم هستی
ترشرو نباش ، شیرین من 
زیرا
گرچه در گذر زمان پیر می شوی
اما در نوشته های من
هرگز پیر نمی شوی
 
نزار قبانی
ترجمه : یدالله گودرزی


بدون تو گریستم

بدون تو گریستم

تمام شب ها را

تمام روزها را

نمی توانم برای تو سالگردی بگیرم

تمام تاریخ عزادار توست

تمام روزها

خورشید را ندیدم بعدتو

پشت ابرها مانده بود

مرا هم بسوی خودت دعوت کن

زمین یخ کرده است

مردم سالهاست صبح را ندیده اند

تا اشکهای من هست

دریاها خروشانند 


نزار قبانی 

مست شو بانو

مست شو بانو
مست از من
آن چنان مست که دریا به رنگ گل سرخ درآید
به رنگ شراب تیره
به رنگ خاکستری
به رنگ زرد
و چه زیباست
زنی که در حضور شعر
تلو تلو می خورد و
مست می شود
من
در زیباترین نمود ام هستم
در درخشان ترین لحظات تمدن ام
آه
آن گاه تن به عشق می سپارم
که متمدن شده باشم
بختی دیگر به من بده
تا تاریخ را بنویسم بانو
چرا که تاریخ
هرگز به تکرار خود برنمی خیزد

نزار قبانی 
مترجم : سیامک بهرام پور


تو را زن می خواهم آن گونه که هستی

تو را زن می خواهم آن گونه که هستی
از کیمیای زن چیزی نمی دانم 
از سرچشمه ی حلاوت او
از این که غزال ماده چگونه غزال شد
از این که پرندگان چگونه نغمه سرایی آموختند 

تو را چون زنانی می خواهم
در تابلوی های جاودانه
چون دوشیزگان
نقش شده بر سقف کلیساها
که تن در مهتاب می شویند 

تو را زنانه می خواهم
تا درختان سبز شوند
ابرهای پر باران به هم آیند
باران فرو ریزد

تو را زنانه می خواهم
زیرا تمدن زنانه است 
شعر زنانه است
ساقه ی گندم
شیشه ی عطر
حتی پاریس زنانه است
و بیروت
با تمامی زخمهایش ، زنانه است 

تو را سوگند 
به آنان که می خواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند 
به آنان که می خواهند خدا را بشناسند
زن باش 

نزار قبانی


من عاشق تو خواهم ماند

از چشمانت 

رد شب را بیرون کن

امروز صبح دیگری ست

به لبهایت گلهای سرخ بزن

گردنبندی از مرواریدهای دریا

ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن

امروز صبح دیگری ست

مطمئن باش

من عاشق تو خواهم ماند

تا باز شب بیاید و

کهکشان راه شیری درون وجودت حلول کند


نزار قبانی 

اولین بارکه مرادیدی بی جان بودم

اولین بارکه مرادیدی بی جان بودم
روحی درونم دمیده نبود
چشمانم کسوف بود 
ولبانم سرگردان صحرای حجاز  
اولین بار که دیدمت  
ستاره ای روی دوش تو بود 
ازکهکشان های عاشق  
از خلقت خدایی دیگر که در این هستی نمی گنجید 
روح درونم دمیدی  
لبانم را سیراب اقیانوس آرامت کردی 
جشمانم را سرشار از حرارت خورشید کردی 
آنگاه  
مرا رها کردی 
با سنگی روی سینه ام 
آخرین باری که مرا دیدی  
چشم داشتم  
لب داشتم  
روح داشتم  
اما تو را نداشتم  
به ستاره ات بازگشته بودی  
پیش خدایت 

نزارقبانی 
ترجمه بابک شاکر


آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام

آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام

پا بر هر سنگی که بگذاری شعر مُنفجر می‌شود

آی ای زنی که در رنگ‌پریدگی‌ات

همه‌ی غمِ درخت‌ها را داری

آی ای زنی که خلاصه می‌کنی تاریخَم را

و تاریخِ باران را

باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست.

 

نزار قبانی


سایر اشعار : نزار قبانی

اگر تو نبودی

اگر تو نبودی

نمیدانم هر روز برای چه کسی مینوشتم

هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد 
و لاجرم مرا با خود به اوج میبرد 
سرنگون میسازد ، میخنداند و میگریاند
ایکاش لا اقل دستم را میگرفتی
تا حرارت عشقم را درک کنی
گرچه میدانم هرگز نمیفهمی چقدر دوستت داشتم
و مشکل من اینروزها

همین است


"نزار قبانی"


** نزار قبانی (زاده: ۲۱ مارس ۱۹۲۳- درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود.