اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

شب برای من است

شب امّا برای من است،

وقتی فکر می‌کنم این‌وقتِ شب مگر چندنفر بیدارند؟

و از میان آنان‌که بیدارند

مگر چندنفر به تو فکر می‌کنند؟

و از میان آنان‌که که بیدارند و به تو فکر می‌کنند،

مگر چندنفر می‌توانند

صبح فردا شماره‌ات را بگیرند

و این‌شعر را برایت بخوانند؟


"لیلا کردبچه"

یک‌شب پرنده‌ای...

نشر نیماژ


من پرنده ای فراموشکارم

من
پرنده ای فراموشکارم
که آوازهای خوبی می‌خوانم
هربار که فراموش می‌کنم با پرهایم
چه کاردستی‌های قشنگی ساخته اند
و هر بار که فراموش می‌کنم
چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام


"لیلا کردبچه"


دوستت نمی داشتم، چه می کردم؟

دوستت نمی داشتم، چه می کردم؟

دنیا

برای ادامه ی زندگی

توجیه عاشقانه ای می خواست.


"لیلا کردبچه"


هیچ‌کس مرا برای خودم نخواست

هیچ‌کس مرا برای خودم نخواست

مثل زنبورعسل

به آنان گفتم آنکه نوشی در دهان دارد، نیشی هم...

و با زندگی‌ام بازی کردم

مثل زنبورعسل


"لیلا کردبچه"


دلم برای تو می‌سوزد

دلم برای تو می‌سوزد،
که این‌شب‌ها گوشه‌ای می‌نشینی و فکر می‌کنی
اگر اتاق‌ها گوشه نداشته‌باشند، با تنهایی‌ات چه‌کنی؟

برای خودم،
که این‌شب‌ها تا به تو فکر می‌کنم
حلقه‌ای دست چپم را پیر می‌کند 
و تاریکی این خانه اگر کفاف پنهان‌کردن اشک‌هایم را ندهد، چه‌کنم؟

برای او
که این‌شب‌ها بیشتر اگر روزنامه نخواند، چه‌کند؟

دلم می‌سوزد
و شما، آقای محترم!
شما که چه‌نسبتی با این‌خانم دارید!؟
این‌زن میان تمام نسبت‌های خودش گیرکرده‌ست
مثل کوه‌نوردی مرده، میان کوه و دره گیرکرده‌ست
و آنکه از سقوط به اعماق درّه نجاتش می‌دهد،
مگر چندسال با جنازه‌ای بر پشت زندگی می‌کند؟

"لیلاکردبچه"
مجموعه شعر  یک‌شب پرنده‌ای...

جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند

جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند

تکان‌دادن دست 

دو معنای کاملاً متفاوت نداشت 

غربت

با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد 

و دستی‌که پشت سرت آب می‌ریخت

جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد 

یک‌روز برمی‌گردی که باد

تمام آدم‌ها را برده‌ست 

جاده‌ها مثل کلاف سردرگمی دور خود پیچیده‌اند

و زمین یک گلولۀ کاموایی بزرگ شده‌ست

که برای تنهاییِ عصرهای یخ‌بندانت

خیالبافی می‌کند


"لیلاکردبچه"

 یک‌شب پرنده‌ای...

نشر نیماژ


چندسال است؟

چندسال است؟

که وقتی می‌گویم باران،

واقعاً منظورم باران است

وقتی می‌گویم پاییز،

واقعاً پاییز است

و وقتی به تو فکر می‌کنم

واقعاً منظوری ندارم


"لیلا کردبچه"

جاده ها جایی اگر برای رفتن داشتند

جاده ها جایی اگر برای رفتن داشتند
تکان دادنِ دست
دو معنای کاملاً متفاوت نداشت
غربت با پوشیدنِ کفش هایت آغاز نمی شد
و دستی که پشتِ سرت آب می ریخت
جاده ها را به زمین کوک نمی زد

یک روز برمی گردی که باد
تمامِ آدم ها را برده است

جاده ها مثلِ کلافِ سردرگمی دور خود پیچیده اند
و زمین
یک گلوله ی کاموایی بزرگ شده است
که برای تنهاییِ عصرهای یخ بندانت
خیالبافی می کند.

#لیلاکردبچه
#یکشب_پرنده_ای/ نشر نیماژ

مث یه‌ماهی شدم که تو دریا غرق میشه

مث یه‌ماهی شدم که تو دریا غرق میشه
مث درختی که از چشم باغ می‌افته
شدم کتک‌خورِ غمگینِ فیلمای کمدی
نخند! واسه توأم اتفاق می‌افته

#لیلاکردبچه

روزی دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد

روزی
دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد
از رهگذری خواهم پرسید:
«امروز، روز چندم مهر است؟»
و صورتی را برای شاخه‌گلی در دستم
و نارنجی را برای غروبی پاییزی
و آبی را برای پیراهن تو به خاطر خواهم آورد

آن‌روز
پیراهن آبی‌ات را پررنگ‌تر بپوش
به‌خاطر پرنده‌ای‌‌که فراموش کرده فراموشی دارد
و هرلحظه ممکن است دوباره پرواز کند.

لیلاکردبچه/ یکشب پرنده‌ای.../ نشر نیماژ