اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

هربار به تو فکر می‌کنم

هربار به تو فکر می‌کنم

یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود

انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد

و چیزی به نبضم اضافه می‌شود 

که در شعرهایم نمی‌گنجد


کافی‌ست تورا به نام بخوانم

تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست

و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد


دوستت دارم

با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند

و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند


دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم

و خواستن تو جنینی‌ست در من

که نه سقط می‌شود،

نه به دنیا می‌آید.


لیلا کردبچه 

از کتاب یکشب پرنده ای...

نشر نیماژ 


سایر اشعار : لیلا کردبچه

شب برای من است

شب امّا برای من است،

وقتی فکر می‌کنم این‌وقتِ شب مگر چندنفر بیدارند؟

و از میان آنان‌که بیدارند

مگر چندنفر به تو فکر می‌کنند؟

و از میان آنان‌که که بیدارند و به تو فکر می‌کنند،

مگر چندنفر می‌توانند

صبح فردا شماره‌ات را بگیرند

و این‌شعر را برایت بخوانند؟


"لیلا کردبچه"

یک‌شب پرنده‌ای...

نشر نیماژ


جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند

جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند

تکان‌دادن دست 

دو معنای کاملاً متفاوت نداشت 

غربت

با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد 

و دستی‌که پشت سرت آب می‌ریخت

جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد 

یک‌روز برمی‌گردی که باد

تمام آدم‌ها را برده‌ست 

جاده‌ها مثل کلاف سردرگمی دور خود پیچیده‌اند

و زمین یک گلولۀ کاموایی بزرگ شده‌ست

که برای تنهاییِ عصرهای یخ‌بندانت

خیالبافی می‌کند


"لیلاکردبچه"

 یک‌شب پرنده‌ای...

نشر نیماژ


روزی دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد

روزی
دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد
از رهگذری خواهم پرسید:
«امروز، روز چندم مهر است؟»
و صورتی را برای شاخه‌گلی در دستم
و نارنجی را برای غروبی پاییزی
و آبی را برای پیراهن تو به خاطر خواهم آورد

آن‌روز
پیراهن آبی‌ات را پررنگ‌تر بپوش
به‌خاطر پرنده‌ای‌‌که فراموش کرده فراموشی دارد
و هرلحظه ممکن است دوباره پرواز کند.

لیلاکردبچه/ یکشب پرنده‌ای.../ نشر نیماژ

زندگی دو لحظه‌ست

زندگی دو لحظه‌ست؛

لحظه‌ای‌که می‌خندی و ابرها

شبیه پیرمردهای چاق بستنی‌فروش می‌شوند

و لحظه‌ای‌که می‌رقصی و بادها

در تمام نی‌لبک‌ها می‌وزند

و نخ بادبادک‌های بُرده را

دوباره به انگشت کودکان گره می‌زنند


میان این دو لحظه گاهی

دنیا به‌طرز عجیبی بزرگ می‌شود

و گاهی آن‌قدر کوچک که باور نمی‌کنی

وقتی می‌دوی و صدای همسایه‌ها را درمی‌آوری

دنیا را روی سرت گذاشته‌باشی


سپیدبرفی سبزۀ من!

دنیا جای خوبی برای رؤیاهای صورتی تو نیست

و حلقۀ پلاستیکی کوچکت را

حتی فنجان‌های اسباب‌بازی‌ات به فال نیک نمی‌گیرند


بخند!

بالابلندبانوی فردای ناگزیر!

پیش از آنکه نسل کوتوله‌های وفادار قصه‌ها منقرض شوند

و آنکه عاشقانه تو را می‌بوسد

تکه‌های لبخندت را میان دندان‌هایش له کند


برقص!

پیش از آنکه پروانه‌ها

خاطرۀ گل‌های پیراهنت را 

برای شکوفه‌های پلاسیده تعریف کنند

و حریر نازک دامنت را

دست‌های زِبر زندگی نخ‌کش کند


بخواب!

پیش از آنکه چوپان‌های قصۀ من راست یا دروغ

گرگ‌های گرسنه را به خوابت بیاورند

و آرامشت را

حتی در قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب پیدا نکنی.


"لیلا کردبچه"

 یک‌شب پرنده‌ای..

نشر نیماژ