اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

پدر

پدر مرده‌ست

و جادکمه‌های پیراهنش سال‌هاست سوراخ‌هایی بی‌مصرفند

ـ بیچاره زنانی‌که دوستش داشتند! ـ


مرد همسایه مرده‌ست

و برادرش کنار جنازۀ پدرم نی می‌زند 

ـ بیچاره من! 

که صدای نی از میله‌های پنجره‌ام رد می‌شود ـ


عمو مرده‌ست 

و کاش روی سنگ‌قبرش می‌نوشتند

چقدر نی‌زن گمنامی بود!

ـ دیگر بغض‌هایم را در کدام‌گوشه پنهان،

و پشت کدام‌پرده آرام‌تر گریه خواهم‌کرد؟ ـ


پدر مرده‌ست، مرد همسایه مرده‌ست، عمو مرده‌ست

و همسایه‌ها نمی‌دانند

صدای نی در گوشی‌که می‌شنود

و گوشی‌که دیگر نمی‌شنود

یکسان پیچیده‌ست.


"لیلاکردبچه"

از کتاب یکشب‌ پرنده‌ای...

نشرنیماژ


زندگی دو لحظه‌ست

زندگی دو لحظه‌ست؛

لحظه‌ای‌که می‌خندی و ابرها

شبیه پیرمردهای چاق بستنی‌فروش می‌شوند

و لحظه‌ای‌که می‌رقصی و بادها

در تمام نی‌لبک‌ها می‌وزند

و نخ بادبادک‌های بُرده را

دوباره به انگشت کودکان گره می‌زنند


میان این دو لحظه گاهی

دنیا به‌طرز عجیبی بزرگ می‌شود

و گاهی آن‌قدر کوچک که باور نمی‌کنی

وقتی می‌دوی و صدای همسایه‌ها را درمی‌آوری

دنیا را روی سرت گذاشته‌باشی


سپیدبرفی سبزۀ من!

دنیا جای خوبی برای رؤیاهای صورتی تو نیست

و حلقۀ پلاستیکی کوچکت را

حتی فنجان‌های اسباب‌بازی‌ات به فال نیک نمی‌گیرند


بخند!

بالابلندبانوی فردای ناگزیر!

پیش از آنکه نسل کوتوله‌های وفادار قصه‌ها منقرض شوند

و آنکه عاشقانه تو را می‌بوسد

تکه‌های لبخندت را میان دندان‌هایش له کند


برقص!

پیش از آنکه پروانه‌ها

خاطرۀ گل‌های پیراهنت را 

برای شکوفه‌های پلاسیده تعریف کنند

و حریر نازک دامنت را

دست‌های زِبر زندگی نخ‌کش کند


بخواب!

پیش از آنکه چوپان‌های قصۀ من راست یا دروغ

گرگ‌های گرسنه را به خوابت بیاورند

و آرامشت را

حتی در قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب پیدا نکنی.


"لیلا کردبچه"

 یک‌شب پرنده‌ای..

نشر نیماژ


تو شبیه پرستوها هستی

تو شبیه پرستوها هستی

وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را به خانه‌ام می‌آوری

وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را از خانه‌ام می‌بری


بخوان!

با هرزبانی‌که عاشقانه‌ترست

آهنگین‌ترست

و واج‌های صمیمی‌تری دارد


بخوان!

حتی اگر شده اندازۀ پنجره‌ای 

که بیش از حوصلۀ بهار بسته مانده‌ست

آن‌قدر بسته مانده‌ست

که اسمش را گذاشته‌اند دیوار.


"لیلاکردبچه"

از کتاب  یکشب پرنده‌ای...

نشر نیماژ


جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند

جاده‌ها
جایی اگر برای رفتن داشتند
غربت با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد
و دستی که پشت سرت آب می‌ریخت
جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد
یک روز باد
تمام آدم ها را می‌برد
جاده‌ها مثل کلاف سردرگمی دور خود می‌چرخند
و زمین
یک گلوله‌ی کاموای بزرگ می‌شود
که هرشب برای عصر یخ‌بندان بعد
خیالبافی می‌کند


"لیلا کردبچه"

از مجموعه حرفی بزرگ‌تر از دهان پنجره


لعنت

لعنت بر شما
اگر دردهایم را روی کاغذ کشیده باشم و
از تصاویر شاعرانه‌اش لذت برده باشید
اگر عاشق شده باشم
لای سطرهایم گریسته باشم
و چترهایتان را برای استعاره ی باران باز کرده باشید

لعنت بر شما
اگر برای دردهای من کف بزنید
وقتی در بال هایم به بلوغ می‌رسند و
سقف آسمان کوتاهتر از پروازهایم می‌شود

من
پرنده ای فراموشکارم
که آوازهای خوبی می‌خوانم
هربار که فراموش می‌کنم با پرهایم
چه کاردستی‌های قشنگی ساخته اند
و هر بار که فراموش می‌کنم
چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام


"لیلا کردبچه"

از مجموعه حرفی بزرگ‌تر از دهان پنجره


عمق فاجعه

انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی‌کند
تنهایی من
عمیق‌ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد


"لیلا کردبچه"

از مجموعه حرفی بزرگ‌تر از دهان پنجره


هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد

انگشتم را بر میدارم و
خانه‌ای در هوا می‌کشم
بادها سقفش را می‌برند
روی شن‌های ساحل می‌کشم
دریاها از سقفش چکه می‌کنند

تو اما
مدادهای رنگی‌ات را که برداری
می توانی دور رویاهای قشنگمان حصار بکشی
جنگل‌های شمال را پشت پنجره بکاری
و پای موج‌های خلیج را به حوض کوچکمان بازکنی
ماهی کوچکی شوی
که هیچ دریایی خواب رقص باله‌هاش را ندیده است
و بچرخی
در جهت گل‌های دامنت

نگران خانه ای نباش
که بر دوش بادهای آواره کشیده‌ام
اینجا هنوز زنی است که لالایی‌هاش
پرنده‌های بی پرواز بالشت را
روی ابرها می‌برد


"لیلا کردبچه"

از مجموعه حرفی بزرگ‌تر از دهان پنجره