جاده ها جایی اگر برای رفتن داشتند
تکان دادنِ دست
دو معنای کاملاً متفاوت نداشت
غربت با پوشیدنِ کفش هایت آغاز نمی شد
و دستی که پشتِ سرت آب می ریخت
جاده ها را به زمین کوک نمی زد
یک روز برمی گردی که باد
تمامِ آدم ها را برده است
جاده ها مثلِ کلافِ سردرگمی دور خود پیچیده اند
و زمین
یک گلوله ی کاموایی بزرگ شده است
که برای تنهاییِ عصرهای یخ بندانت
خیالبافی می کند.
#لیلاکردبچه
#یکشب_پرنده_ای/ نشر نیماژ
مطالب شما بسیار جذاب است، موفق و پیروز باشید.
سپاس از شما