جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد
باید کسی را داشته باشی
تا ساعت های غم انگیز ملال آور را به پایان برسانی
کسی که از جنس خودت باشد
نگاهت را بخواند
بغض صدایت را بفهمد
جمعه ها باید کسی را داشته باشی
تا دستانش را در دستانت بگذاری
و تمام شهر را قدم بزنی
کسی که در کنارش
زمان و مکان را از یاد ببری
جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند
اما تمامی ندارند
حاتمه ابراهیم زاده
ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی
که هرکه دور ز مردم فتاده تنها نیست
نمیدانم که بعدازمن،توهم تنها شدی یانه
پریشان واسیرِ شب نخفتن ها شدی یانه
به وقتِ گفتن و بِشْنیدنِ ازعشقْ مثل من
دچار بغض واندوهِ، نگفتن ها شدی یانه
شبیه غنچه ای گشتم که هرگز وا نمی گردد
شبیهم خالی ازحسِ شکفتن ها شدی یانه
شدم آماجِ نیش وطعنه و زخمِ زبان خلق
تو مشمولِ چنین طعنه شنفتن ها شدی یانه
به دامِ غصه افتادم،امیدی بر رهایی نیست
گرفتار غم و دردِ، نَرَستن ها شدی یانه
بریدم رشته ی پیوند خود را از همه آیا
همانندم تو ناچار از گسستن ها شدی یانه
هزاران تکه شد هر آیِنه بعد از تماشایم
پس ازدیدار مشغولِ شکستن ها شدی یانه
بدون تو،غریب و بی کس وتنها شدم یارا
نمیدانم که بعدازمن،توهم تنها شدی یانه!؟
حسین فروتن
هیچکس مرا برای خودم نخواست
مثل زنبورعسل
به آنان گفتم آنکه نوشی در دهان دارد، نیشی هم...
و با زندگیام بازی کردم
مثل زنبورعسل
"لیلا کردبچه"