میخرامد غزالی تازه در اندیشه ما
شاید آهوی تو رد میشود از بیشه ما
دانه سرخ اناریم و نگه داشتهاند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ما
اگر از کشته خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوه ما بود و جنون پیشه ما
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمیکرد اگر نام تو را تیشه ما
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ما
"فاضل نظری"
"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.
"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.
حالم بد است مثل زمانی که نیستی !
دردا که تو همیشه همانی که نیستی !
وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نیستی نگرانی که نیستی !
عاشق که می شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی !
با عشق هر کجا بروی حی و حاضری
دربند این خیال نمانی که نیستی !
تا چند من غزل بنویسم که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی !
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی ؟
"غلامرضا طریقی"
حالم بد است مثل زمانی که نیستی !
دردا که تو همیشه همانی که نیستی !
"غلامرضا طریقی"
طاووس من ! حتی تو هم در حسرت رنگی !
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی !
یک روز دیگر کم شد از عمرت ، خدا را شکر
امروز قـــدری کمتر از دیروز دلتنگی
از " خود " گریزانی چرا ای سنگ ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی
عمریست در نی شور شادی میـــدمی اما
از نــــی نمی آید به جز اندوه آهنگی
دنیا پـــلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری ! آوخ چه آونگـی!
"فاضل نظری"
بچین میز قمارت را دل از من روی ماه از تو
بیا بردار بازی کن سفید از من سیاه از تو
همیشه آخر بازی کسی که سوخت من بودم
همیشه باخت با من بوده گاه از عشق گاه از تو
تو رخ می تابی و من قلعه ات را آرزومندم
خر است این اسب اگر یک لحظه بردارد نگاه از تو
گل من فیل ما مست است و گاهی کجروی دارد
نگیری خرده بر مستان اگر بستند راه از تو
در این بن بست حیرانی کجا می رانی ام دیگر
چه دارم رو کنم زیبای کافر کیش اه از تو
"جواد اسلامی"
گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم اینچنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
"فاضل نظری"
”کتاب“ اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.
با اینکه خلق بر سر دل مینهند پا
شرمندگی نمیکشد این فرش نخنما
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما
کاری به کار عقل ندارم به قول عشق
کشتیشکسته را چه نیازی به ناخدا
گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟
فرق میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه سنگریزهها
"فاضل نظری"
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد
"فاضل نظری"
*کتاب اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که می پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانه ای را برد ، از بنیاد برد
عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین ، هر کس به خاک افتاد، برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن ها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد، از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد
"فاضل نظری"