اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم

گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم

عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم


تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی

پیله‌ای پیچیده از غم‌های عالم برتنم


بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت

دست زیر شانه‌ام مگذار! باید بشکنم


من که عمری دل برای دوستان سوزانده‌ام

حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم


گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال

بوی گیسوی تو را می‌جویم از پیراهنم


عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت

از تو می‌پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟


"فاضل نظری"

"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.


اگر چه هم‌قدم گردباد می‌گردم

اگر چه هم‌قدم گردباد می‌گردم

دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم


چرا ز سینه من دود آه سرنزند

که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم


نه پرخروش! که من، آبشار یخ‌زده‌ام

نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم


فریب خورده عقلم، شکست خورده عشق

من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم


همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است

ولی برای تو از خود شکایت آوردم


"فاضل نظری"

"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.


نسبت عشق به من نسبت جان است به تن

نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟

زنده‌ام بی‌تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن

بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن

وای بر من که در این بازی بی‌سود و زیان
پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن

باز با گریه به آغوش تو برمی‌گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن

تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن

"فاضل نظری"
"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.

یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی!

یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی!

زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟


این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست!

اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟


دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست

ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟


از بوسه گلگون تو خون می‌چکد ای تیر!

جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟


از رستم پیروز همین بس که بپرسند:

از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟


"فاضل نظری"

"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.


مپرس شادی من حاصل از کدام غم است

مپرس شادی من حاصل از کدام غم است

که پشت پرده عالم، هزار زیر و بم است


زیان اگر همه سود آدم از دنیاست

جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است


اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی

که آنچه «کاخ» تو را «خاک» می‌کند ستم است


خبر نداشتن از حال من، بهانه توست

بهانه همه ظالمان شبیه هم است


کسی بدون تو باور نکرده است مرا

که با تو نسبت «من» چون «دروغ» با قسم است


تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست

وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است


"فاضل نظری"

"کتاب" اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.


گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌ گذاشت

گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌ گذاشت

تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت


از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست

 می شد گذشت وسوسه اما نمی گذاشت


این‌قدر اگر معطل پرسش نمی شدم

شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت


دنیا مرا فروخت ولی کاش دست کم

چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت


شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی

هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت


گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود

ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت


ای دل بگو به عقل که دشمن هم این‌چنین

در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت


ما داغدار بوسه وصلیم چون دو شمع

ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت


"فاضل نظری"

”کتاب“ اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.

با اینکه خلق بر سر دل می‌نهند پا

با اینکه خلق بر سر دل می‌نهند پا

شرمندگی نمی‌کشد این فرش نخ‌نما


بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار

خندیده‌ایم! ما به جهان یا جهان به ما


کاری به کار عقل ندارم به قول عشق

کشتی‌شکسته را چه نیازی به ناخدا


گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست

ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟


فرق میان طعنه و تعریف خلق نیست

چون رود بگذر از همه سنگریزه‌ها


"فاضل نظری"


هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد 

آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد


گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم

به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد


خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند 

تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد


من دهان باز نکردم که نرنجی از من

مثل زخمى که لبش باز به لبخند نشد


دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند

بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد


"فاضل نظری"


*کتاب اثر جدید فاضل نظری، که اردیبهشت ماه ۹۵ رونمایی شده است.


قاصدک های پریشان را که با خود باد برد

قاصدک های پریشان را که با خود باد برد

با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد


ای که می پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند

سیل وقتی خانه ای را برد ، از بنیاد برد


عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست

در نبردی اینچنین ، هر کس به خاک افتاد، برد


شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن ها

هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد


جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر

هر چه برد، از آنچه روزی خود به دستم داد برد


در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست

هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد


"فاضل نظری"


ای بی وفای سنگدل قدرناشناس!

ای بی وفای سنگدل قدرناشناس!

از من همین که دست کشیدی تو را سپاس


با من که آسمان تو بودم روا نبود

چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس


آیینه ای به دست تو دادم که بنگری

خود را در این جهان پر از حیرت و هراس


پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟

کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس


دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!

روزی به امر کردن و روزی به التماس


مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار

چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس


"فاضل نظری"