اگر تو نبودی
نمیدانم هر روز برای چه کسی مینوشتم
هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد
و لاجرم مرا با خود به اوج میبرد
سرنگون میسازد ، میخنداند و میگریاند
ایکاش لا اقل دستم را میگرفتی
تا حرارت عشقم را درک کنی
گرچه میدانم هرگز نمیفهمی چقدر دوستت داشتم
و مشکل من اینروزها
همین است
"نزار قبانی"
** نزار قبانی (زاده: ۲۱ مارس ۱۹۲۳- درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود.
به فصل فصلِ تو معتادم ای مخدرِ من
به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز
"محمدعلی بهمنی"
بی تابم و دل خسته تر از آه ِ شبانگاه
دارد به کجا می برَدَم این غم ِ جانکاه ؟!
فرجام پلنگانه ام از دست تو مرگ است
از دست تو ای ماه ! تو ای ماه ! تو ای ماه !
لبخند بزن "پنجره ی بسته ی " خود را
بگشای به روی من ِ بدجور " هوا خواه " !
تا دامنه ی دامنت آشفته ترین است ؛
هستی تو دلیل سفر این همه سیّاح
تنها روش "کشف حجاب" تو همین است ،
باید که عمل کرد به " قانون رضا شاه "
" شیرینی " و پابند "اصولت " و چه افسوس !
" فرهاد وَش " اما نشدی "طالب اصلاح "
"حنظله ربانی"
گُناهی مُستحب تر نیست از دیدار ِ پنهانت
اگر بگذارد این زیبایی کافر مُسلمانت
من از سجّاده ها و جادهها، بسیار می ترسم
بخوان یک سوره از گمراهی ِ گیسوی ِ حیرانت
ببین! کاهن شدم، کولی وَش و آواره، تا خطّی
بخوانم، یا مگر خطّی شوم در وهم ِ فنجانت
دوباره بیرق ِ سرخ ِ دلم در باد می رقصد
دوباره هق هقی گُم، در فراموشای ِ تهرانت ...
رهایی، قصّه بود، ای ماهیِ تُنگِ بلورِ شب!
مبادا در فریبِ تُنگِ دریا گُم شود جانت
"عبدالحمید ضیایی"
البته که دوستت دارم احمق جان
ولی آزارت می دهم
دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم
این را می فهمی ؟
آدم کسانی را که به آنها بی تفاوت است آزار نمی دهد
"ارنستو ساباتو"
** ارنستو ساباتو (به اسپانیایی: Ernesto Sabato) (زاده ۲۴ ژوئن ۱۹۱۱ - درگذشته ۳۰ آوریل ۲۰۱۱) نویسنده و رماننویس برجستهٔ آرژانتینی از تبار ایتالیایی-Arbëreshë بود.
نمیتوانم خودم را به دیوار بکوبم
نمیتوانم خودم را به آلبوم بچسبانم
نمیتوانم بروم خیابان، داد بزنم: «نگاهم کنید!» .
من
خاطرۀ دستهای توأم
سکانس عاشقانۀ فیلمی اجتماعی
که پیش از اکران عمومی
باید
بریده میشدم.
"لیلا کردبچه"
از کتاب آوازکرگدن
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب ، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد
قلب ، راستش نمی دانم چیست ؟
اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است
"نادر ابراهیمی"
** نادر ابراهیمی (۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران - ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، تهران)، داستاننویس معاصر ایرانی بود.
او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کرده است.
دلتنگ توأم هــــوای دیدن دارم
یادم که فقط شوق وزیدن دارم
وابستـه ترینم به تو میدانی که
این است که میل بوسه چیدن دارم
"فرشته خدابنده"
می ترسم ازین سکوت سنگین "سارا"
دردی ست که می کشد من تنها را
بعد از تو به روزهای خوش شک دارم
دیگر سه طلاقه می کنم دنیا را
.
"امید صباغ نو"
از کتاب تا آمدن تو عشقبازی تعطیل