اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اولین بارکه مرادیدی بی جان بودم

اولین بارکه مرادیدی بی جان بودم
روحی درونم دمیده نبود
چشمانم کسوف بود 
ولبانم سرگردان صحرای حجاز  
اولین بار که دیدمت  
ستاره ای روی دوش تو بود 
ازکهکشان های عاشق  
از خلقت خدایی دیگر که در این هستی نمی گنجید 
روح درونم دمیدی  
لبانم را سیراب اقیانوس آرامت کردی 
جشمانم را سرشار از حرارت خورشید کردی 
آنگاه  
مرا رها کردی 
با سنگی روی سینه ام 
آخرین باری که مرا دیدی  
چشم داشتم  
لب داشتم  
روح داشتم  
اما تو را نداشتم  
به ستاره ات بازگشته بودی  
پیش خدایت 

نزارقبانی 
ترجمه بابک شاکر


دلتنگ آن مباش که شب بی ستاره است


دلتنگ آن مباش که شب بی ستاره است

گاهی زبان عشق فقط یک اشاره است


محمدرضا عبدالملکیان


گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند

گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند

هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند


تا بریزی دردهایت را درونِ دایره

جای همدردی فقط زخم زبانت می زنند


آه! قدری فرق دارد زخم خنجرهایشان

دوستانت پا به پای دشمنانت می زنند


امید صباغ نو


نه سیب نه گندم است بین من و تو

نه سیب نه گندم است بین من و تو

بین من و تو گم است بین من وتو


این عشق که دیگران از او می گویند

یک سوءتفاهم است بین من و تو

 

جلیل صفربیگی


ای رفیق ِ همیشه ی تیشه !

بشنو اکنون که زیر زخم تبر

این درخت جوان ، چه می گوید :

هر نهالی که بر کنند ،

به جاش

جنگلی سرکشیده ، می روید

های جلاد سروهای جوان !

ای رفیق ِ همیشه ی تیشه !

باش تا برکنیم ات  از ریشه !

 

حسین منزوی


سایر اشعار : حسین منزوی

دردم را پیش کدام دوست بگویم

دردم را پیش کدام دوست بگویم
که دشمنم نباشد ؟

از درد دوست پیش کدام دشمن بگویم
که دوستم نباشد ؟

پیش کدام بگویم 
از پشت ، تمام خنجرها اعتماد
بیرون زده است

و رازهای من
فقط از دهانی شنیده می شود
که نامش را
خودم تنهایی گذاشته ام

منیره حسینی


زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید

زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید

خیز بردار ببینم خطری هم داری؟


زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم

عشق من ، ارّه ی تن تیز تری هم داری؟


علیرضا آذر

زندگی قافیه شعر من است

زندگی قافیه شعر من است
شعر من وصف دل آرایی توست
در ازل شاید این
سرنوشت من بود 
می سرایم به امیدی که تو خوانی
ور نه
آخرین مصرع من
قافیه‌اش ، مردن بود

حمید مصدق


احساس می کنم

گروس عبدالملکیان


احساس می کنم

کسی که نیست
کسی که هست را
از پای در می آورد

گروس عبدالملکیان


** گروس عبدالملکیان (زاده ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در تهران) شاعر ایرانی و دبیر بخش شعر نشر چشمه است. او فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایرانی است.


تمام عمر من انگار در غم و درد است

تمام عمر من انگار در غم و درد است

مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است

 

تمام خاطره‌ها پیش روی چشم منند

زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است

 

ـ بیا و پاره کن این نامه را نمی‌بینی؟

دو سال می‌شود او نامه‌ای نیاورده است…؟

 

همیشه گفته‌ام اما نمی‌شود انگار

دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است

 

تمام می‌شود این قصه آه حرف بزن

فقط نپرس که «لیلی زن است یا مرد است!!»


زنده یاد نجمه زارع