اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

مست شو بانو

مست شو بانو
مست از من
آن چنان مست که دریا به رنگ گل سرخ درآید
به رنگ شراب تیره
به رنگ خاکستری
به رنگ زرد
و چه زیباست
زنی که در حضور شعر
تلو تلو می خورد و
مست می شود
من
در زیباترین نمود ام هستم
در درخشان ترین لحظات تمدن ام
آه
آن گاه تن به عشق می سپارم
که متمدن شده باشم
بختی دیگر به من بده
تا تاریخ را بنویسم بانو
چرا که تاریخ
هرگز به تکرار خود برنمی خیزد

نزار قبانی 
مترجم : سیامک بهرام پور


تو را زن می خواهم آن گونه که هستی

تو را زن می خواهم آن گونه که هستی
از کیمیای زن چیزی نمی دانم 
از سرچشمه ی حلاوت او
از این که غزال ماده چگونه غزال شد
از این که پرندگان چگونه نغمه سرایی آموختند 

تو را چون زنانی می خواهم
در تابلوی های جاودانه
چون دوشیزگان
نقش شده بر سقف کلیساها
که تن در مهتاب می شویند 

تو را زنانه می خواهم
تا درختان سبز شوند
ابرهای پر باران به هم آیند
باران فرو ریزد

تو را زنانه می خواهم
زیرا تمدن زنانه است 
شعر زنانه است
ساقه ی گندم
شیشه ی عطر
حتی پاریس زنانه است
و بیروت
با تمامی زخمهایش ، زنانه است 

تو را سوگند 
به آنان که می خواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند 
به آنان که می خواهند خدا را بشناسند
زن باش 

نزار قبانی


من عاشق تو خواهم ماند

از چشمانت 

رد شب را بیرون کن

امروز صبح دیگری ست

به لبهایت گلهای سرخ بزن

گردنبندی از مرواریدهای دریا

ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن

امروز صبح دیگری ست

مطمئن باش

من عاشق تو خواهم ماند

تا باز شب بیاید و

کهکشان راه شیری درون وجودت حلول کند


نزار قبانی 

آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام

آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام

پا بر هر سنگی که بگذاری شعر مُنفجر می‌شود

آی ای زنی که در رنگ‌پریدگی‌ات

همه‌ی غمِ درخت‌ها را داری

آی ای زنی که خلاصه می‌کنی تاریخَم را

و تاریخِ باران را

باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست.

 

نزار قبانی


سایر اشعار : نزار قبانی

اگر تو نبودی

اگر تو نبودی

نمیدانم هر روز برای چه کسی مینوشتم

هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد 
و لاجرم مرا با خود به اوج میبرد 
سرنگون میسازد ، میخنداند و میگریاند
ایکاش لا اقل دستم را میگرفتی
تا حرارت عشقم را درک کنی
گرچه میدانم هرگز نمیفهمی چقدر دوستت داشتم
و مشکل من اینروزها

همین است


"نزار قبانی"


** نزار قبانی (زاده: ۲۱ مارس ۱۹۲۳- درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود.


زبان عشق

تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق سکوت می خواهد
زبان عشق واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم 

"نزارقبانی"
ترجمه : بابک شاکر



دوستی میان دست هایمان / نزار قبانی

دوستی میان دست هایمان
از دوستی من و تو محکمترند
و زلال تر
و عمیق تر
هر وقت من و تو دعوا میکنیم
و مشت هایمان را در هوا تکان میدهیم
دست هایمان همدیگر را در آغوش میگیرند
بوسه ای رد و بدل میکنند
و بخاطر نادانی ما
به هم چشمک میزنند

"نزار قبانی"
ترجمه : اصغر علی کرمی


نزار قبانی


کجا پنهانت کنم ؟ / نزار قبانی

نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را در درونم پنهان کنم 
گل با بوی خود چه می کند ؟
گندمزار با خوشه اش ؟
طاووس با دمش ؟
چراغ با روغنش ؟
با تو سر به کجا بگذارم ؟
کجا پنهانت کنم ؟
وقتی مردم تو را در حرکات دستهایم
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند
 
"نزار قبانی"


سکوت

آیا عاشقانه هایم را
هنگامی که سکوت کرده ام
می شنوی ؟
سکوت ، بانوی من
بهترین سلاح من است
هنگامی که نزد منی بهتر است سکوت کنی
سکوت رساتر از هرصدایی است
و بهتر از هر زمزمه ای

"نزار قبانی"

ترجمه : شهاب گودرزی


جزیره‌ای‌ست عشق تو

جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
به‌راستی عشق تو چیست ؟
گل است یا خنجر ؟
یا شمع روشنگر ؟
یا توفان ویران‌گر ؟
یا اراده‌ی شکست‌ناپذیر خداوند ؟
 
تمام آن‌چه دانسته‌ام
همین است 
تو عشق منی
و آن‌که عاشق است 
به هیچ چیز نمی‌اندیشد

"نزار قبانی"