اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

خانه را بو می کنم تنهایی ام با من بمانی

خانه را بو می کنم تنهایی ام با من بمانی

این تو هستی گاه گاهی پرده ها را می تکانی

شاعرانه می شود حال و هوای خانه وقتی

آتش من باز می افتد به جان شمعدانی

زندگی چیزی شبیه رفتن ساراست با آب

زندگی چون گریه های مردِ آذربایجانی

شعرهایم خودسرانه از تو می گویند انگار

این غزل ها می کند با تو علیهِ من تبانی

تو توانستی فراموشم کنی اما نگفتی

ای غریبه! بی من ایا لحظه ای هم می توانی...

سر کنی؟ در پنجره یک مرد از ما مانده برگرد

شعر کن این مرد را با یک حضور ناگهانی

تازه فهمیدم که نقادان همه در اشتباه اند

«گریه» باشد بهترین راه «تداعی معانی»!

می نشینم با سکوت و شعر گشته بی تو هر چیز

می کند دنیای بعد از تو برایم شعرخوانی

 

"محمد رنجبری"


عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی

عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی 

که پنهان کردنٍ یک عشق یعنی اوج ویرانی !

 

دلم رنج عجیبی می برد از دوری ات ، اما 

نجابت می کند مانند بانو های ایرانی ...

 

تحمل کردن این راز از من زن نمی سازد !

که روزی خسته خواهد شد دل از اندوه طولانی

 

غمت را می خورد هر شب دل نازک تر از شیشه

تو سنگی را نمی خواهی کنار شیشه بنشانی !!

 

مرا باور کنی ، شاید ، به راه عشق برگردم ...

نه از این دست باورهای مردم در مسلمانی!

 

" عزیزم دوستت دارم " ، غم این جمله را دیدی؟

تفاوت دارد این سیلاب با شب های بارانی ...!

 

"سها حیدری"


تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست


شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی

با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست


آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد

پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست


نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست

عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست


تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی

تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست


خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد

لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست


مشکل اینجاست نگفتی تو به من  می دانم

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

 

"زهرا حسینی"


شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها

شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها

 کوچه ای غمگین که عمری خفته بین خانه ها

 

عنکبوتی پیر روی استخوان سینه ام

 تار می بافد که شاید باز هم پروانه ها...

 

نیمه شب دیوانه ام می خواستی، یادت نبود

 روزگارت بر حذر می دارد از دیوانه ها

 

عاشقی در شهر ممکن نیست، باید کوچ کرد

 عشق را باید برافرازیم بر ویرانه ها

 

دوست دارم بعدِ مرگم باد تشییع ام کند

 تا نباشم بیش از این باری به روی شانه ها!


"محمد رضا طاهری"


چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی

چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی
قصه ی عاشقی و شوق وصالی الکی

فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و...
همه ی دلخوشیم فرض محالی الکی

پر کشیدیم چه نقاشی زیبایی شد
آسمانی الکی با پر و بالی الکی

"درس خواندی؟ چه خبر؟ حال شما؟ خوبی که؟"
عشق پنهانی من پشت سؤالی الکی !

"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد"
ما رسیدیم به هم آخر فالی الکی....!

"مجید ترک آبادی"

در نبودت گریه ها کردم، در آغوشم بگیر

در نبودت گریه ها کردم، در آغوشم بگیر

گریه کردم، گریه ها هر دم، در آغوشم بگیر

 

ابر دلتنگی کمی لبریز باران ها شده

زیر چتر آهسته و نم نم در آغوشم بگیر

 

با همان شرم و حیای ناز و معصومانه ات

چشم خود بگذار روی هم، در آغوشم بگیر

 

آنقَدَر دلتنگ تو هستم که وقتی آمدی

تو بدون صحبتی محکم در آغوشم بگیر

 

گرچه می دانم بعید است انتظارم، لا اقل

در درون دفتر شعرم در آغوشم بگیر

 

"احسان نصری"


مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !

مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !
عاشقش هستم و نمی فهمم دیگر او رفته است یعنی چه !

من همانند جلگه ها هستم تو که از سوی صخره می آیی
جای من نیستی نمی دانی ، معنی سطح پست یعنی چه !

غرق در چله های انگورت ، دل به دنیای محتسب زده ام
تو نفهمیده ای سر و سِرِّ _ تاک با حال مست یعنی چه !

من و یک عمر دل به تو بستن، عاشق قلب سنگی ات بودن
با تو بودم ولی نفهمیدم ، آدم بت پرست یعنی چه !

مثل تمثیل ماهی و دریاست نسبت و حس ما به یک دیگر
حال جان می دهم که می فهمم، دیگر او رفته است یعنی چه !

"زهرا غفاری"


من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت


من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،

شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت


وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت


هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.


"الهام نظری"


اما امان از تو!

من برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما امان از تو!
امان از زن ها
که همیشه دیر حاضر می شوید.

"شهریار بهروز"


دیـگـر زیـاد پـای تو مـانـدن صـلاح نـیسـت

دیـگـر زیـاد پـای تو مـانـدن صـلاح نـیسـت

این قصه را به طول کشاندن صلاح نیست

 

ایـن را بـدان به راه تـو دولا و خـم شـده

دیگر شتر سواری و راندن صلاح نیست

 

روزی صـلاح بـودی و ایـن ارتـبـاط را

حالا به انتها نرساندن صلاح نیست

 

هـمـراه خـاطرات؛ تـو را خـاک مـیکـنـم

بر این مزار فاتحه خواندن صلاح نیست

 

یک عالمه بدی و...صد افسوس بیش از این

شرح تـو را بـه شـعر نـشانـدن صـلاح نـیـست


"علی باقری"