اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد

گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد

یک گنه کار فراریست امان می خواهد

 

گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد

رفتنی نیست، دو چشم نگران می خواهد

 

قصه ی دست من و موی تو هم طولانیست

وصف آن بیشتر از عمر زمان می خواهد

 

عاشقی بار کمی نیست کمر می شکند

خود کشی کار کمی نیست توان می خواهد

 

چشم من گاه در آیینه تو را می بیند

هر که هر چیز که گم کرده همان می خواهد

 

این که هر کار کنم باز کمت دارم را

عقل پنهان شده و قلب عیان می خواهد

 

بر سر عهد گران هستم و تنها ماندم

کار سختیست ولی قلب چنان می خواهد

 

 " آرش شهیرپور"


من تشنه ام تشنه، تو عین آب می فهمی عزیزم؟!

من تشنه ام تشنه، تو عین آب می فهمی عزیزم؟!

دور از تو می میرم مرا دریاب می فهمی عزیزم؟!


بعد تو لحن کوچه، در، دیوار بوی طعنه دارد

اسباب بازی ها و حتا تاب... می فهمی عزیزم؟!


یک بار دیگر دل به دریای جنون...شب را تماما

با بوسه و آغوش در مهتاب... می فهمی عزیزم؟!


مردم چه می فهمند چشمانت... و  می پرسند از هم:

دیوانه و این شعرهای ناب؟! می فهمی عزیزم


بعد تو لابد مرده ام اما نمی دانم خودم هم

ای کاش خوابی بود این ها خواب! می فهمی عزیزم؟!


"کمال الدین علاءالدینی شورمستی"


ای زلف تو سرسلسله ی خانه به دوشان

ای زلف تو سرسلسله ی خانه به دوشان
چشمان تو سر حلقه ی پیمانه فروشان

آوازه ی نیک تو از آواز دل من
از من نکن ای دوست، نکن،روی نپوشان

جان بی تو جهنمکده ای شعله مزاج است
سلول به سلول من از داغ تو جوشان

این عشق چه معجون غریبی ست که کافی ست
تا سنگ غزلخوان شود و خاک خروشان

این طایفه با روسری آشوب  جهان اند
ای وای اگر سربکشد یک سر موشان!
 
"کمال الدین علاالدینی شورمستی"

عاشقی ناگزیرم

سیبی هستی آویزان
از شاخه‌ای در آسمان
باور کن
عابد نیستم
عاشقی ناگزیرم
که چنین دست‌هایم را
به چیدن تو
بلند کرده‌ام.


"ابوالقاسم تقوایی"


برای کشتن من گوشه ی ابروت هم کافی ست

برای کشتن من گوشه ی ابروت هم کافی ست

اگرنه خوب من یک حلقه ی گیسوت هم کافی ست


بساط عیش عصرانه شکر قرمز نمی خواهد

کنار سینی چایی دو تا لیموت هم کافی ست


زمین دارالمجانین شد، عزیزم روسری سر کن

برای دلبری کردن دو تار موت هم کافی ست


به قرآن فتح دنیا این همه لشکر نمی خواهد

کمانداران آتشپاره ی ابروت هم کافی ست


دوای درد درمان سوز این دیوانه دست توست

بغل نه، بوسه نه حتا کمی از بوت هم کافی ست


"کمال الدین علاالدینی شورمستی"


بعد از آن سیب من آدم شده ام می دانی !؟

بعد از آن سیب من آدم شده ام می دانی !؟

باخیالات تو همدم شده ام می دانی ؟!

 

تشنه‌ی خاطره انگیز ترین بارانم

تشنه‌ی اشک چو شبنم شده ام می دانی !؟

 

ای سحر ! پشت شب پنجره هامان گل کن !

بی تو مثل شب عالم شده ام می دانی !؟

 

بی تو از هر چه بهار است دلم می گیرد

بی تو عطر گل مریم شده ام ! می دانی !؟

 

باز هم سیب نگاهی به تعارف بنشین !

به خدا باز من آدم شده ام می دانی !؟

 

"جلیل آهنگرنژاد"

از کتاب طعم روزهای نیامده


آه ای همدم دیرینه مرا یادت هست

آه ای همدم دیرینه مرا یادت هست

ذره ای از من و آن خاطره ها یادت هست


بچگی های گره خورده به خاموشی ذهن

من همانم پسر سر به هوا یادت هست


کودک فتنه گر کوی قدیمی، آری ...

او که بیش از همه میخواست تو را یادت هست؟


آن که در منچ کمی دور اضافی میزد

تا که بازی برسد دست شما یادت هست؟


سنگ یا کاغذ و قیچی، به گواهی آید

کاغذم باخت به سنگ تو چرا؟ یادت هست


عهد ما در همه خاطره هایت پیداست

عهد اینکه نشوم از تو جدا، یادت هست


پسر کوچک همسایه به من میخندید

روز آخر وسط کوچه ی ما یادت هست


من چه مأیوس در آن لحظه نگاهت کردم

راستی، وعده ما بود کجا ... یادت هست ؟

 

"هادی معراجی"


ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی

ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی

لحظه هایم همه خشکید ، تو باران نشدی

 

بی تو مشقم شده هر بار ترک بستن خویش

مرگ صد باره ی من دیدی و گریان نشدی

 

رمز روییدن این خاک قدمهای تو بود

عابر خیس همین تکه بیابان نشدی

 

یک قدم پیش تر از من شده ای فصل بهار

مژده ی وصل بر این فصل زمستان نشدی

 

در فقیری چه کنم گرمی بازار تو را

کیمیا گشته حضورت کمی ارزان نشدی

 

گفتم این بار غزل را به تو زینت بدهم

تو بر این سفره ی بی قافیه مهمان نشدی

 

"غلامرضا ابراهیمی"


بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

 

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است

 

رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

 

سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

 

خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی

دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است

 

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

 

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است

 

"سوگل مشایخی"


لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

مثل یک غریبه اگر با تو تا کند سخت است

 

 مست دیدنش بشوی، غرق بوسه اش بکنی

 او برای یک لبخند پا به پا کند سخت است

 

 اسم کوچکش دایم ذکر هر شبت باشد

 او به نام فامیل ت اکتفا کند سخت است

 

 عاشقی که زوری نیست، چاره غیر دوری نیست!

 او برای این دوری هی دعا کند سخت است...

 

دل بریدن آسان است ، دل اگر مدد بکند
قانع کردن این دل ، سخت به خدا سخت است 


"نازنین مرادی"