درخت پشت پنجره دوستت دارد
دارد دستهایش را تکان می دهد
دارد می رقصد
تو نیز برخیز
برگهای سبزت را تکان بده
میوه های شیرینت را فرو بریز
برقص... برقص
تا دنیا از تو یاد بگیرد
زیبا باشد.
"شهاب مقربین"
حتی اگر نباشی ، دنیا ادامه دارد!
دردا که درد امروز فردا ادامه دارد
بعد از تو خاطراتت ماندند تا بدانم
گیرم به شکل کابوس رویا ادامه دارد
افسانه چون خود عشق پایان نمی پذیرد
حتی در این تغزل نیما ادامه دارد
صدها جمال هر روز چین میخورند اما
تا جذبه ی جنون هست لیلا ادامه دارد
سر در هوایی موج او را به صخره کوبید
اما بدون او هم دریا ادامه دارد
عشق است و راه دورش راهی که در دل ما
جایی اگر نباشد بی جا ادامه دارد
"غلامرضا طریقی"
تو می روی و دیده ی من مانده به راهت
ای ماه سفرکرده خدا پشت و پناهت
ای روشنی دیده سفر کردی و دارم
از اشک روان آینه ای بر سر راهت
بازآی که بخشودم اگر چند فزون بود
در بارگه سلطنت عشق ، گناهت
آیینه ی بخت سیه من شد و دیدم
آینده ی خود در نگه چشم سیاهت
آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم
بال و پر پرواز به خورشید نگاهت
بر خرمن این سوخته ی دشت محبّت
ای برق! کجا شد نگه گاه به گاهت؟
"مجمدرضا شفیعی کدکنی"
چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟
چقدر حرف دلم را منوط بنویسم؟
... چقدر درّه بمانم به قلّه خوش باشم؟
به پای دامنهها از سقوط بنویسم؟
چقدر دست من از پا درازتر باشد؟
برای آمدنت هی قنوت بنویسم؟
چه میشود که بیایی و شعرهایم را
به خط بوسه به زیر گلوت بنویسم؟
و یا به جوهری از رنگ سیب روی لبت
دو آیه از لب خود، از هبوط بنویسم
به جای بودن و ماندن، به جای آغوشت
نصیب من شده از جستجوت بنویسم
نیامدی و زمانش رسیده که بروم
قطار میرود و من به سوت بنویسم …
"رضا احسانپور"
دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگ هایم
چونان سرنوشت.
"نزار قبانی"
(ترجمه: موسی بیدج)
از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر / نشر ثالث
اشتباه نکن
رفتنت فاجعه نیست برایم
من ایستاده می میرم،
چون بیدهای مجنون...!
"نزار قبانی"
باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف می زنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همانجا می میرم!
"نزار قبانی"