اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

درخت پشت پنجره دوستت دارد

درخت پشت پنجره دوستت دارد

دارد دست‌هایش را تکان می دهد

دارد می رقصد

تو نیز برخیز

برگ‌های سبزت را تکان بده

میوه های شیرینت را فرو بریز

برقص... برقص

تا دنیا از تو یاد بگیرد

زیبا باشد.

 

"شهاب مقربین"

 

حتی اگر نباشی ، دنیا ادامه دارد!

حتی اگر نباشی ، دنیا ادامه دارد!

دردا که درد امروز فردا ادامه دارد


بعد از تو خاطراتت ماندند تا بدانم

گیرم به شکل کابوس رویا ادامه دارد

 

افسانه چون خود عشق پایان نمی پذیرد

حتی در این تغزل نیما ادامه دارد

 

صدها جمال هر روز چین میخورند اما

تا جذبه ی جنون هست لیلا ادامه دارد

 

سر در هوایی موج او را به صخره کوبید

اما بدون او هم دریا ادامه دارد

 

عشق است و راه دورش راهی که در دل ما

جایی اگر نباشد بی جا ادامه دارد

 

"غلامرضا طریقی"


تو می روی و دیده ی من مانده به راهت

تو می روی و دیده ی من مانده به راهت

ای ماه سفرکرده خدا پشت و پناهت


ای روشنی دیده سفر کردی و دارم

از اشک روان آینه ای بر سر راهت


بازآی که بخشودم اگر چند فزون بود

در بارگه سلطنت عشق ، گناهت


آیینه ی بخت سیه من شد و دیدم

آینده ی خود در نگه چشم سیاهت


آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم

بال و پر پرواز به خورشید نگاهت


بر خرمن این سوخته ی دشت محبّت

ای برق! کجا شد نگه گاه به گاهت؟


"مجمدرضا شفیعی کدکنی"


هرچند پیش روی تو غرق خجالتند

هرچند پیش روی تو غرق خجالتند
چشمان این غریبه فقط با تو راحتند


بانو...به بی قراری شاعر ببخش اگر
این شعرها به حضرت چشمت جسارتند


آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران
لبخندهات...حس نجیب زیارتند


دور از نگاه سرد جهان...دست های من
با بافه های موی تو سرگرم خلوتند


دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پُرند...اگر بی شکایتند


بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش
دلشوره های هرشبم از روی عادتند


هی کوچه...کوچه...کوچه...به پایان نمی رسم
شب های سرد و ابری من بی نهایتند...!
 

 

"اصغر معاذی"


من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل ، آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

" محمدعلی بهمنی"

خواهشی بر لب من هست ولی تکراری

خواهشی بر لب من هست ولی تکراری
می شود دست از اعدام دلم برداری ؟

دل من مال تو شد پس دل خود را مَشِکن
بگذر از کشتن و سرسختی  وخود آزاری

ثبت کن محض سند مصرع بعدی مرا
” تو در اعماق دلم مثل خدا جا داری ”

لهجه ی جاهلی وصف تو را هم عشق است
واقعاً دست مریزاد عجب سالاری !

حکم سختیست ، بیا بگذر و آقایی کن
تو که در قصر دلم حاکم وسردمداری

شهروندانه تقاضای خودم را گفتم
بررسی کن به کرَم چون که تو فرمانداری

"جواد مزنگی"
۴/۹/۸۹ تبریز

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟

 چقدر حرف دلم را منوط بنویسم؟


... چقدر درّه بمانم به قلّه خوش باشم؟

به پای دامنه‌ها از سقوط بنویسم؟


چقدر دست من از پا درازتر باشد؟

برای آمدنت هی قنوت بنویسم؟


چه می‌شود که بیایی و شعرهایم را

به خط بوسه به زیر گلوت بنویسم؟


و یا به جوهری از رنگ سیب روی لبت

دو آیه از لب خود، از هبوط بنویسم


به جای بودن و ماندن، به جای آغوشت

نصیب من شده از جستجوت بنویسم

نیامدی و زمانش رسیده که بروم

قطار می‌رود و من به سوت بنویسم …


"رضا احسان‌پور"


دوستت دارم و نگرانم روزی بگذرد

دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی


دوستت دارم

و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت

آذرخشی میان رگ هایم

چونان سرنوشت.


"نزار قبانی" 

(ترجمه: موسی بیدج)

 

از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر / نشر ثالث

اشتباه نکن رفتنت فاجعه نیست

اشتباه نکن

رفتنت فاجعه نیست برایم

من ایستاده می میرم،

چون بیدهای مجنون...!

 

"نزار قبانی"


باور نداشتم که زنی بتواند شهری را بسازد

باور نداشتم که زنی بتواند

شهری را بسازد و به آن

آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.

دارم از یک شهر حرف می زنم!

تو سرزمین منی!

صورت و دست های کوچکت،

صدایت،

من آنجا متولد شده ام

و همان‌جا می میرم!

 

"نزار قبانی"