حرفِ زیباییِ چشمانِ تو هرجایی شده
شعرِ لیلاها و نقل محفل گلنارها
از تو در طراحی و خلق بناهای عجیب
ایده می گیرند دایم بهترین معمارها
در جانی و بی تو غرق در آشوبم
با مهر تو در شرایطی مطلوبم
بر سر در قلب عاشقم نامت را
با نقش ظریفی از طلا میکوبم
در سینه هوای غصه جاری شده است
پایان زمان بردباری شده است
برگرد ببین چگونه با این دوری
از دور و برم غزل فراری شده است
"جواد مزنگی "
لیلای منی و بدتر از مجنونم
افتاده به دام عشق روز افزونم
چون رنگ تو راکشیده براحساسم
تا آخرعمرم از خدا ممنونم!
"جواد مزنگی"
مُهری به نشان دوست داری زده ام
صد شاخه گل امیدواری زده ام
بر لحظه به لحظه خاطراتت با عشق
یک بوسه به رسم یادگاری زده ام
"جواد مزنگی"
لبخند زدی، تمامِ ایمان دادم
دل را به سپاهِ چشمت آسان دادم
آن لحظه که دزدیده نگاهم کردی
با حجب و حیایِ شرقی ات جان دادم!
"جواد مزنگی"