در جانی و بی تو غرق در آشوبم
با مهر تو در شرایطی مطلوبم
بر سر در قلب عاشقم نامت را
با نقش ظریفی از طلا میکوبم
با رفتن خود نقشه ی آزار کشیدی
بر صفحه ی دل غصه ی بسیار کشیدی
بین من و احساس خود از آهن و فولاد
بی رحم، چرا این همه دیوار کشیدی؟
"جواد مزنگی"
از ماه و ستاره سینه ریزی داری
بر چهره نگاه تند و تیزی داری
با یک نظر آشوب غزل کن، زیرا
چشمان سیاه شعرخیزی داری
"جواد مزنگی"
بر چهره ی آفتاب زر می ریزد
زیبایی ناب معتبر می ریزد
از هر سر انگشت خدا بر عالم
افسون لطیف یک هنر می ریزد
#جواد_مزنگی