اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است


بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

 

"مولانا"


با رفتن خود نقشه ی آزار کشیدی

با رفتن خود نقشه ی آزار کشیدی

بر صفحه ی دل غصه ی بسیار کشیدی


بین من و احساس خود از آهن و فولاد

بی رحم، چرا این همه دیوار کشیدی؟


"جواد مزنگی"


جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !

جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من ! 
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من

باید جهان و نظم قدیمش عوض شود 
هر کار می کنم که تو باشی کنار من 

دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من

چون سنگ کوچکی ته یک رودخانه ام
اینگونه است در غم تو روزگار من

حالا بیا و مثل نسیمی عبور کن
از گیسوان مضطرب بی قرار من

حالابیا و ساده ترین حرف را بزن
پایان بده به سخت ترین انتظار من …!!

"شیرین خسروی"


چه کاری می‌کردید؟ آمدم،گفتند کاری اضطراری داشته

چه کاری می‌کردید؟ آمدم،گفتند کاری اضطراری داشته

با خودم گفتم: خدا! یعنی چه کاری داشته؟


گفت: دلتنگ تو بودم، حالم اصلا خوب نیست

گفت بی من گریه کرده، حال زاری داشته


گفت: می خواهم کمی خلوت کنم،پیشم نیا

من که می دانم دروغ است و قراری داشته


از صدایش خوب می فهمم که از من خسته است

خوب می فهمد چه گفتم هرکه یاری داشته


گفتمش یک روز، رازی داشته با غیر من؟

در صدایش لرزه ای افتاد؛ آری داشته


گفت:در بند توام دیوانه جان! گفتم: نترس

هرکه زندانی شده راه فراری داشته


عشق برد و باخت دارد ؛ هرکه عاشق می‌شود

در ضمیرش میل پنهان قماری داشته


"آرش شفاعی"


دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست

در من طلول آبیِ آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، امّا
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست
***
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زان سان ، ولی آینده ما راست

دور از نوازش های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دستِ عشق با ماست

"حسین منزوی"