-
کیم من، دردمندی، ناتوانی / زن در شعر رهی معیری
شنبه 6 تیر 1394 14:23
کیم من، دردمندی، ناتوانی اسیری، خسته ای ،افسرده جانی تذروی،بر باد رفته به دام افتاده ای از یاد رفته دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد همه سوز و همه داغ و همه درد بود آسان علاج درد بیمار چو دل بیمار شد مشکل شود کار نه دمسازی که با وی راز گویم نه یاری تا غم دل باز گویم در این محفل چو من حسرت کشی نیست به سوز سینه من، آتشی...
-
او هم برایت شعر می بافد او هم به رویت گرم می خندد
شنبه 6 تیر 1394 13:31
او هم برایت شعر می بافد او هم به رویت گرم می خندد او هم به روی شیطنت هایت ناباورانه چشم می بندد ؟ او هم مرتب رختخواب ات را با عطر لیدی خوب می شوید دانه به دانه رخت هایت را دور از نگاهت خوب می بوید ؟ او مثل من دلشوره هایش را در گوش بالش می زند فریاد او هم پی اَت بی حرف می آید تا هرکجا ... تا ناکجا آباد ؟ او هم بگوش ات...
-
سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است
جمعه 5 تیر 1394 18:14
سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است نارفیق بیمروّت ، کار یادت داده است توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی گردش دنیا فقط آزار یادت داده است عطر موهایت قرار از شهر می گیرد بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟ عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار...
-
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود
جمعه 5 تیر 1394 18:07
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود سر قرار عاشقی همیشه آب می شود به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود روز وصالشان کسی خانه خراب می شود کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود باغ پر از گُلی که شب نظر به آسمان کند صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه...
-
توآمدی و شهرما تمام شعر و شور شد
جمعه 5 تیر 1394 16:39
توآمدی و شهرما تمام شعر و شور شد زمین پُراز سرود شد، زمان پُر از سرور شد توآمدی و خاطرات سالهای انتظار در التهاب دیدن دوبارهات مرور شد ستاره ریخت ابرخشک چشم بر سرِ زمین تَرَک تَرَک کویر خشک، جنگل بلور شد سلام ای لبت عسل!سلام باعث غزل! نمک مریز بیش ازین که شعرهام شورشد وطبق پیش بینی تمام کاهنان دیر بلارسید، از تو...
-
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
پنجشنبه 4 تیر 1394 17:10
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی! ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود دور محرابت نمیبیند ملائک را مگر؟ با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی...
-
تو مرا به عصر حجر برمی گردانی
چهارشنبه 3 تیر 1394 15:05
تو مرا به عصر حجر برمی گردانی زمانی که آدم چای را با خنده حوا شیرین می کرد. "احسان پرسا"
-
من خسته ام ، تو خسته ای آیا شبیه من ؟
چهارشنبه 3 تیر 1394 12:53
من خسته ام ، تو خسته ای آیا شبیه من ؟ یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من حتی خودم شنیده ام از این کلاغها در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من امروز دل نبند به مردم که می شود اینگونه روزگار تو "فردا" شبیه من ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن در شهر کشته...
-
خندید:" از آن ِ منی ای مرد! به زودی..."
سهشنبه 2 تیر 1394 16:44
خندید:" از آن ِ منی ای مرد! به زودی..." این است همان معجزهی علم شهودی خورشید ترا دید، که دی شد وسط تیر آتش به جگرخورده نمیرد ز حسودی تو آمدی و آتش بر گونهام افتاد خوب است به چشمت زدهای عینک دودی لب بستهام از حرف و قدم میزنم از صبح گفتی که:" بگو باز برایم چه سرودی؟" در جدول دیوانگیات اسم...
-
گاهی به نغمه های دلم گوش می کنم
سهشنبه 2 تیر 1394 15:44
گاهی به نغمه های دلم گوش می کنم جز عشق هرچه هست فراموش می کنم پیری رسید و تار هوس می تنم هنوز یعنی: شکار لعل لب نوش می کنم گاهی هم از پیاله ی چشم بتان شهر، بیتی،قصیده ای ،غزلی نوش میکنم چون پیچکی که سخت بپیچد به جان سرو با ماه خویش دست درآغوش می کنم دیوانه ی سکوتم و لب های بوسه خواه آواز بوسه ای ست، اگر گوش می کنم هر...
-
گاهی دلم می خواهد بگریزم
سهشنبه 2 تیر 1394 15:02
گاهی آنقدر بدم می آید که حس می کنم باید رفت باید از این جماعت پُرگو گریخت واقعا می گویم گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا حتی از اسمم، از اشاره، از حروف، از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس ! گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا، گوشه ی دوری گمنام حوالی جایی بی اسم، بعد بی هیچ گذشته ای به یاد نیارم از...
-
بابا لنگ دراز عزیزم!
دوشنبه 1 تیر 1394 15:00
بابا لنگ دراز عزیزم ! تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم. وقتی می فهمی و می دانی ام، چیزی درون دلم فرو می ریزد. چیزی شبیه غرور . بابا لنگ دراز عزیز م! لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم . بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند . نمی گذارم ... نمی خواهم ... بابا...
-
پیراهن قرمز
دوشنبه 1 تیر 1394 14:57
تمام شعرهای جهان، لب های قرمز زنان را سروده اند ... راستش را بخواهی امروز، پیراهن قرمز یقه هفتی خریده ام کارناوال جنگ براه خواهد افتاد ! و من، می یابم ات . "لیلا رنجبران" (از دفتر این شعرها مجوز انتشار ندارند)
-
قول دادم به کسی غیرِ تو عادت نکنم
یکشنبه 31 خرداد 1394 03:13
قول دادم به کسی غیرِ تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم عشق یعنی که تو از آنِ کسی باشی و من عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم ! چه غمی بیشتر از اینکه تو جایی باشی بشود دور و برت باشم و جرات نکنم! عشق تو از ته دل، عمر مرا نفرین کرد ... بی تو یک روز...
-
قدری چشید از لب سرخت فقیه و گفت:
شنبه 30 خرداد 1394 15:05
قدری چشید از لب سرخت فقیه و گفت: زین پس حلال، خوردن الکل؛ ولی کمش! "سجاد شهیدی"
-
فردا دیر است
شنبه 30 خرداد 1394 03:09
تا شب نشده خورشید را ... لای موهایت می گذارم و عاشق می شوم فردا برای گفتن دوستت دارم دیر است ... "جلیل صفربیگی"
-
نامت را فریاد می زنم...
شنبه 30 خرداد 1394 03:05
هنوز صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت از حافظه ی کوچه پاک نشده بود و خاک کوچه دامن چیندارت را نگرفته بود که چرخان چرخان پرت شدی توی خاطره ها.. عمو، فقط زنجیر مرا بافت و معلوم نشد تو را پشت کدام کوه انداخت که هیچ فریادی از من پژواکت را به گوشم نمی رساند اما من خسته نمی شوم.. اگر تمام زنجیرها را هم به پایم ببندند نامت را...
-
نیلوفر
شنبه 30 خرداد 1394 03:03
از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه این ویرانه فرو افتاده بود . کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟ در پس درهای شیشه ای رویاها، در مرداب بی ته آیینه ها، هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده بود . گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت و من در صدای شکفتن او...
-
هم برای رستگاری روشنِ چشمت بس است
جمعه 29 خرداد 1394 20:10
هم برای رستگاری روشنِ چشمت بس است هم برای کافری کافیست ما را چشم تو "مهاد میلاد"
-
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
پنجشنبه 28 خرداد 1394 17:51
پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم بخاط من دیرتر برو دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو کاری نکن که بشکنی ...اما شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو ! به به مبارک است :دل خوش ! لباس نو دارند سور وسات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو هی پا به...
-
لب مربا، چشم عسل، خامه بناگوش منی
شنبه 23 خرداد 1394 21:01
لب مربا، چشم عسل، خامه بناگوش منی چیده ام با یاد تو صبحانه باور کن عزیز ! "شهراد میدری"
-
رود عسل
چهارشنبه 20 خرداد 1394 03:30
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺩﯼ ﺍﺯ ﻋﺴﻞ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ... "حافظ ایمانی"
-
بی تو می رفتم
یکشنبه 10 خرداد 1394 03:34
... بی تو می رفتم، می رفتم، تنها، تنها... و صبوری مرا کوه تحسین می کرد... "حمید مصدق"
-
من چیزى از عشق مان به کسى نگفته ام !
یکشنبه 10 خرداد 1394 03:24
من چیزى از عشق مان به کسى نگفته ام ! آنها تو را هنگامى که در اشک هاى چشمم تن مى شسته اى دیده اند ... "نزار قبانی "
-
آخرش درد دلت، دربهدرت خواهد کرد
چهارشنبه 6 خرداد 1394 18:39
آخرش درد دلت، دربهدرت خواهد کرد مهرهی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد عشق؛ یک شیشهی انگور کنار افتادهست که اگر کهنه شود مستترت خواهد کرد از همآن دست که دادی به تو بر خواهد گشت جگر خون شدهام خونجگرت خواهد کرد ناگهان چشم کسی سربهسرت میذارد بیمحلّیش ولی جان به سرت خواهد کرد جرم من خواستن دختر اربابِ دِه است...
-
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
سهشنبه 5 خرداد 1394 18:29
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستانهایی که مردم از تو میگویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گلهای بهاری مانده است ارزش جانکندن گلها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم...
-
دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست
دوشنبه 4 خرداد 1394 00:57
دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست یک عمر زندان توام، یک عمر کتمان می کنم "عبدالجبار کاکایی"
-
با همان ترسی که وقتی دسته ای از سارها
یکشنبه 3 خرداد 1394 14:51
با همان ترسی که وقتی دسته ای از سارها ناگهان پر می کشند از گوشه ی دیوارها... با همان ترسی که وقتی بچه خرگوشی سپید می گریزد از لب و دندان تیز مارها با همان زخم و جراحت ها که شیر خسته ای بر تنش جا مانده است از صحنه ی پیکارها می روم سر می گذارم بر کویر و کوه و دشت می روم گم می شوم در دامن شن زارها آه دیدی! خاطراتم را...
-
ﺗـــﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ..
جمعه 1 خرداد 1394 14:35
ﺗـــﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ.. ﭼﺮﺍ نمی آیی ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﮕﺎﻩ، ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ..! "حافظ ایمانی"
-
هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است
جمعه 1 خرداد 1394 00:29
هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است همه تا دامنه ی کوه تحمل دارند "مژگان عباسلو"