-
گویی به خواب بود،جوانی مان گذشت
یکشنبه 11 تیر 1396 13:34
گویی به خواب بود،جوانی مان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود... قیصر امین پور
-
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
یکشنبه 11 تیر 1396 13:30
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعدهها که می دهی به رغم ناتوانیت کاظم بهمنی مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت . فقط نه کوچه باغ ما … فقط نه اینکه این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت . دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعدهها که میدهی به رغم ناتوانیت . جواب کن به جز مرا …...
-
من خانهات هستم،چه میخواهی عزیزم
یکشنبه 11 تیر 1396 13:25
من خانهات هستم،چه میخواهی عزیزم از این مسافرخانههای بین راهی؟ اعظم سعادتمند گفتی چه دارد چشمهایت جز سیاهی یادت می آید شعر خواندم از"پناهی" گفتم اگر با من می آیی چتر بردار بی اعتبار است این هوای مهر ماهی من خانه ات هستم چه می خواهی عزیزم از این مسافرخانه های بین راهی آن شب برایم چای دم کردی که شاید یک...
-
روزی برای عاشقان خسته از دنیا
یکشنبه 11 تیر 1396 13:22
روزی برای عاشقان خسته از دنیا جای قرار ما زیارتگاه خواهد بود اعظم سعادتمند باخنده ی گیلاسها همراه خواهد بود راهی که چون دیدار ما کوتاه خواهد بود بالای درها روی کاشیهای سبز آبی با خط نستعلیق، بسم الله خواهد بود حتماً کنار حوض، سقاخانه میسازند آن روزها عهد کدامین شاه خواهد بود؟ صدها غزل از من به رسم یادگاری بر- قلب...
-
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام
یکشنبه 11 تیر 1396 13:17
از بهر چه در مجلس جانانه نباشم گرد سر آن شمع چو پروانه نباشم . بیموجب از او رنجم و بیوجه کنم صلح اینها نکنم عاشق دیوانه نباشم . صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم . بیگانه شوم از تو که بیگانه پرستی آزار کشم گر ز تو بیگانه نباشم . وحشی صفت از نرگس مخمور تو مستم زانست که بی نعرهٔ مستانه...
-
اشک است و فراق است و غم و سرزنش و درد
یکشنبه 11 تیر 1396 13:13
اشک است و فراق است و غم و سرزنش و درد اینها همه از عشق تو تاوان قشنگیست سیدهادی بهشتی
-
شبها گذرد که دیده نتوانم بست
چهارشنبه 7 تیر 1396 23:30
شبها گذرد که دیده نتوانم بست مردم همه از خواب و من از فکر تو مست... سعدی
-
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
چهارشنبه 7 تیر 1396 11:07
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم فریدون مشیری
-
ایران من! ای خاک همایون من، ایران
جمعه 29 بهمن 1395 01:47
ایران من! ای خاک همایون من، ایران ای عشق تو آمیخته با خون من، ایران! ای منبع الهام من! ای شور تو جاری در شعر تر و نغمه ی موزون من ایران! ای همّت مردان تو، چون نام بلندت همتای دماوندت و همسنگ سهندت روزی که تو آهنگ شکارت به سر افتاد شیر فلک آمد چو اسیری به کمندت ایران! خزرت زنده و پر همهمه باشد کارون تو زاینده و پر...
-
ما مست نگاه تو تماشاءالله
چهارشنبه 6 بهمن 1395 17:42
ما مست نگاه تو تماشاءالله سرگشته ی ماه تو تماشاءالله احسن تویی و تبارک الله لبت چشمانِ سیاه تو تماشاءالله! جلیل صفر بیگی
-
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
چهارشنبه 6 بهمن 1395 14:44
نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویههای غریبانه قصه پردازم . به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم . من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم . خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم . خرد ز پیری من کی حساب برگیرد که باز با صنمی طفل عشق...
-
مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست
پنجشنبه 30 دی 1395 23:25
مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست دوستان نیمه ی راهید اگر ، برگردید ! کاظم بهمنی
-
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
سهشنبه 28 دی 1395 19:34
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چه میکشد از روزگار هجرانش حافظ
-
گفتم لب تو را که دل من، تو بردهاى
دوشنبه 27 دی 1395 22:56
گفتم لب تو را که دل من، تو بردهاى گفتا کدام دل؟ چه نشان؟ کى؟ کجا؟ که برد؟ سعدی
-
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی
دوشنبه 27 دی 1395 12:45
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی که دلپسند تو ای دوست دل بخواه من است شهریار
-
فهمیدم اما دیرفهمیدم که "نادان" را
دوشنبه 27 دی 1395 12:38
فهمیدم اما دیرفهمیدم که "نادان" را از هرطرف هم که بخوانی باز "نادان" است محسن کاویانی
-
پلک وا کن رو به من ، رو کن هر آنچه بود را
شنبه 25 دی 1395 17:52
پلک وا کن رو به من ، رو کن هر آنچه بود را آن دو تا جام می ناب غزل آلود را زل بزن در چشم من بگذار وقت رفتنت خوب بدمستی کنم این فرصت محدود را سینه ام آتش گرفته ، دست من قلیان بده تا نفهمد هیچ فردی علت این دود را ! انتظار یک غزل داری ولی بنشین ببین آخرین نقاشی مردی که شاعر بود را بی حضور گرم تو در بوم حتی آفتاب پر نخواهد...
-
گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند
شنبه 25 دی 1395 16:40
گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند تا بریزی دردهایت را درونِ دایره جای همدردی فقط زخم زبانت می زنند عده ای که از شرف بویی نبردند و فقط نیش هاشان را به مغزِ استخوانت می زنند! زندگی را خشک-مثل زنده رودت-می کنند با تبر بر ریشه ی نصف جهانت می زنند چون براشان جای استکبار را پُر کرده ای...
-
به جای این که در شبهای من خورشید بگذارید
شنبه 25 دی 1395 16:18
به جای این که در شبهای من خورشید بگذارید فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید! خیالی نیست، دیگر دردهایم را نمی گویم به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید ببخشیدم!برای...
-
دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی
شنبه 25 دی 1395 16:09
دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی بخوان برای من امشب ترانه ای، چیزی... چقدر فاصله افتاده بین بودنمان من این ورِ میز، امّا تو آن ورِ میزی... تو از حوالیِ «مرداد» خسته آمده ای تو یادگارِ چهل غربتِ غم انگیزی درونِ حسّ خودت آنچنان فرو رفتی گمان کنم که بدلکارِ نقش چنگیزی! کلاه گرچه سرت نیست، شالِ «سبز»ت را- بگو کجای شبِ تیره ام...
-
کسی که شاهد عشق عجیب من باشد
شنبه 25 دی 1395 15:37
کسی که شاهد عشق عجیب من باشد، بعید نیست که به فکر فریب من باشد بعید نیست نخواهد که ما به هم برسیم، و گریه سهم نگاه غریب من باشد کدام دختر این شهر جز تو لایق بود، که همنشین دل نانجیب من باشد خدا همیشه به دیوانهها حواسش هست، گذاشت سرخترین سیب، سیب من باشد حسود نیستم اما کسی به غیر خودم، غلط کند که بخواهد رقیب من باشد...
-
آخر ای جان جهان با من جفا تا کی کنی
پنجشنبه 23 دی 1395 14:11
آخر ای جان جهان با من جفا تا کی کنی دست عهد از دامن صحبت رها تا کی کنی چون بجز جور و جفاکاری نداری روز و شب پس مرا بیغارهی مهر و وفا تا کی کنی باختم در نرد عشقت این جهان و آن جهان چون همه درباختم با من دغا تا کی کنی چون کلاه خواجگی یکباره بنهادم ز سر جان من پیراهن صبرم قبا تا کی کنی از وفای انوری چون روی گردانیدهای...
-
برخیــــز، تمام شد شب سختی مان
پنجشنبه 23 دی 1395 14:06
برخیــــز، تمام شد شب سختی مان گل بافته خورشیـد به روتختی مان لبخنـــــد بزن، پنجـــره ها را بگشـــا از راه رسیده صبح خوشبختی مان شهراد میدری #صبح_بخیر لینک اصلی مطلب : https://t.me/asharenabir/20507
-
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام
یکشنبه 19 دی 1395 12:41
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام شناختند عامیان من و...
-
درون سینه ام صد آرزو مرد
دوشنبه 22 آذر 1395 12:15
درون سینه ام صد آرزو مرد گل صد آرزو نشکفته پژمرد دلم بی روی او دریای درد است همین دریا مرا در خود فرو برد فریدون مشیری دفتر شعر ابر و کوچه
-
آسمان ِروشن
دوشنبه 22 آذر 1395 10:16
اکنون رَخت به سراچه ی آسمانی دیگر خواهم کشید . آسمان ِ آخرین که ستاره ی تنهای آن تویی . آسمان ِ روشن سرپوش بلورین ِ باغی که تو تنها گل آن، تنها زنبور آنی . باغی که تو تنها درخت آنی و بر آن درخت گلی ست یگانه که تویی . ای آسمان و درخت و باغ ِ من گل و زنبور و کندوی من ! با زمزمه ی تو اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید...
-
زندگینامه رضا کاظمی
چهارشنبه 10 آذر 1395 13:51
رضا کاظمی (شاعر، نویسنده؛ هنرمند)، متولد ۴ آذر ۱۳۴۹، تهران. تحصیلکرده دو رشته دانشگاهی، «عمران» در دانشگاه گیلان، و «طراحیِ دکوراسیونِ داخلی» در واحد هنر دانشگاه تهران. رضا کاظمی فعالیتهای ادبی خود را در دو زمینهی شعر و داستان از سال ۷۴ آغاز کرده و به زعم خود از سال ۷۸ بهطور جدیتری پی گرفته است. او اولین کتاب خود...
-
در ابتدای سفر گفت بی سبب نگرانی
یکشنبه 7 آذر 1395 00:32
در ابتدای سفر گفت بی سبب نگرانی به بوسه گفتمش اما تو نیز چون دگرانی به یوسف تو هزاران عزیز دست به دامان تو مثل برده فروشان به فکر سود و زیانی گل شکفتهء خود را سپرده ام به تو ای رود به شرط اینکه امانت به آشنا برسانی مرا در آینه می بینی و هنوز همانم... تو را آینه می بینم و هنوز همانی هزار صبح توانستی و نخواستی اما...
-
در سال سوم نظری...عاشقت شدم
یکشنبه 7 آذر 1395 00:28
در سال سوم نظری...عاشقت شدم - نه ماه محض دربه دری- عاشقت شدم مثل خودم عجیب غریب است عشق من -چون قبل اینکه دل ببری عاشقت شدم- دارم به بار عشق شما فکر میکنم که من چطور یک نفری عاشقت شدم نه از طریق نامه و دیوار وپنجره... به شیوه ی جدید تری عاشقت شدم بی آنکه با برادرتان هم دهن شوم -بی هیچ ترس ودردسری- عاشقت شدم از شهررد...
-
من پیر شدم ، دیر رسیدی، خبری نیست
شنبه 6 آذر 1395 16:59
من پیر شدم ، دیر رسیدی، خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد وقتی که نگاهی نگران پشت...