اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

او با همه گرم است! پس این عادت اوست!

او با همه گرم است! پس این عادت اوست!

لعنت به هر آنکسی که هم صحبت اوست


بی مهری و بی وفائی و بدعهدی

مانند لباسی ست که بر قامت اوست

 

محمد فرخ طلب فومنی 



بغض خاموشم و آوا شدنم نزدیک است

بغض خاموشم و آوا شدنم نزدیک است

گره ی کورم اگر، واشدنم نزدیک است

 

شهر من گم شده زیر تلی از خاکستر

در پی ام هستی و پیدا شدنم نزدیک است

 

عشق  چادر زده چندی ست حوالی دلم

مژدگانی بده بر پا شدنم نزدیک است

 

" فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم   "

عاشقت هستم و رسوا شدنم نزدیک است

 

وصلت دست من و چاک گریبان شما

شک ندارم که زلیخا شدنم نزدیک است


بهروز آورزمان


همه ی شهر من انگار به تو معتادند

همه ی شهر من انگار به تو معتادند

که فقط پیش خودت، منظره هایش شادند

 

مردمش لحظه ی خندیدن تو می رقصند

مردمش درد ندارند ، همه آزادند

 

نیستی! پنجره و شمع به خود می لرزند

دلخوشی های کمم توی مسیر بادند

 

داغ دیدند همه دخترکان بعد از تو

با تن لخت در آتشکده ها جان دادند

 

تو خودت بهتر از این قافیه ها می دانی

تو که بودی همگی بوی غزل می دادند

 

مانده بودی اگر اینجا به نگاهت سوگند

اتفاقات بد اینطور نمی افتادند   !


صنم نافع


تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین

تو عاشقانه ترین نام 
و جاودانه ترین یادی
تو از تبار بهاری تو باز می گردی
تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین 
تو جاودانه ترینی 
برای آنکه نمی داند 
برای آنکه نمی خواهد 
برای آنکه نمی داند و نمی خواهد 
تو بی نشانه ترین باش
ای یگانه ترین

محمود مشرف آزادتهرانی


سه نقطه، آخر شعرم برای چشم تو است

سه نقطه، آخر شعرم برای چشم تو است

که چشم های دو عالم سوای چشم تو است

 

هزار شعر نگفته، هزار معنی درد

هزار خاطره در لابه لای چشم تو است

 

و آخرین نفر از پشت اسب می افتد

که ظهر واقعه در کربلای چشم تو است

 

به پشتوانه چشمت قیام خواهم کرد

و خون هر که بمیرد به پای چشم تو است

 

که جنگ های اخیر یلان دهکده ها

تمام زیر سر کدخدای چشم تو است

 

به بیت اول شعرم رجوع کن بانو

ببین چگونه از اول برای چشم تو است


روح الله محمدی


دلتنگی ها

گلوی آدم را

باید گاهی بتراشند

تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.

دلتنگی هایی که جایشان نه در دل

که در گلوی آدم است

دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .

 

مریم مومنی


هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری است

هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری است

ولی چندی است از باران بار آور نشانی نیست

 

نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم ؟

فقط این را بدان این جا نفس ها هم زمستانی است

 

چرا پرسیده ای کی این چنین کرده پریشانش ؟

مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست ؟

 

تمام فکر و ذکرم این که یک روزی تو می آیی

اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست

 

مردد مانده ام این جا میان ماندن و رفتن

که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفی محضی است

 

پل ابروت می گوید : توقف مطلقا ممنوع   !

نگاهت می دهد اما ، به من فرمان که این جا ، ایست !

 

علی محمد محمدی


موجود بی آزاری هستم

موجود بی آزاری هستم

کار می کنم

قصه می خوانم

شعر می نویسم

و گاهی

دلم که برایت تنگ می شود

تمام خیابانها را

با یادت پیاده می روم!

 

مرضیه احرامی


نرو نرو که جدا از تو ما نمی ماند

نرو نرو که جدا از تو ما نمی ماند

بمان بمان که سر از تن جدا نمی ماند

 

گلایه نیست اگر می زنی به نفرینم

که آه بر تن آیینه، جا نمی ماند

 

نیازمند توام دشمن وفادارم

بیا که وقت نیاز آشنا نمی ماند

 

در این کویر، دم از جاودانگی نزنم

نسیم اگر بوزد رد پا نمی ماند

 

به داستان هوالله دلخوشم، هرچند

که آخرش احدی جز خدا نمی ماند

 

مریم جعفری آذرمانی


آمده بودی مرهم باشی

آمده بودی مرهم باشی

برای زخم های پنجره

درد شدی اما

و سنگ وار

زخمی بر زخم هایش افزودی

پنجره

خسته از انبوه زخم ها

درهم شکست

و دل اش برای همیشه

فرو ریخت

دستی

سنگی دیگر می اندازد

پنجره دل ندارد

که زخمی جدید بردارد

 

شقایق بهرامی