اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

بگو دوستم‌ داری‌

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیباتر شوم 
بگو دوستم‌ داری‌ تا انگشتانم از طلا شوند 
و ماه‌ از پیشانی‌ام بتابد 

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیر و رو شوم 
تبدیل‌ شوم به‌ خوشه‌ای‌ گندم‌ یا یک نخل
بگو! دل دل نکن ...

بگو دوستم‌ داری‌ تا به‌ قدیسی‌ بدل شوم 
بگو دوستم‌ داری‌ تا از کتاب شعرم‌ کتاب مقدس بسازی‌ 
تقویم‌ را واژگون‌ می‌کنم‌
و فصل‌ها را جابه‌جا می‌کنم‌ اگر تو بخواهی‌
 
بگو دوستم‌ داری‌ تا شعرهایم‌ بجوشند
و واژگانم‌ الهی‌ شوند
عاشقم‌ باش‌ تا با اسب‌ به‌ فتح‌ِ خورشید بروم‌ 
دل دل نکن‌ 
این‌ تنها فرصت من‌ است‌ تا بیاموزم‌
و بیافرینم!

"نزار قبانی"

چرا عاشق هم شدیم

چه بسیار از خود می پرسم 

که چرا عاشق هم شدیم 


ما با هم 

بسیار متفاوتیم 


توانایی ها 

و کاستی های بسیار گوناگون داریم 


نگرش ما به چیزها 

با هم اختلاف فراوان دارد 


شخصیت ما 

بسیار متفاوت است 

و با وجود همه اینها 

عشق ما به هم روز به روز بیشتر می شود 


شاید تفاوت های ما 

بر هیجان عشق مان می افزاید 

و من می دانم 

که ما در کنار هم 

پر توان تریم 


تفاوت های ما 

اساسی است 

ولی شور و احساسات یکسانی داریم 

و این که چرا عاشق هم شده ایم 

واقعاً بی ارزش است 


تمام آنچه برای من مهم است 

این است که کماکان 

برای هم ارزش داریم 

و عاشق یکدیگریم


"سوزان پولیس شوتز"

از کتاب سرخ به رنگ عشق

ترجمه: رویا پرتوی


چه کاری می‌کردید؟ آمدم،گفتند کاری اضطراری داشته

چه کاری می‌کردید؟ آمدم،گفتند کاری اضطراری داشته

با خودم گفتم: خدا! یعنی چه کاری داشته؟


گفت: دلتنگ تو بودم، حالم اصلا خوب نیست

گفت بی من گریه کرده، حال زاری داشته


گفت: می خواهم کمی خلوت کنم،پیشم نیا

من که می دانم دروغ است و قراری داشته


از صدایش خوب می فهمم که از من خسته است

خوب می فهمد چه گفتم هرکه یاری داشته


گفتمش یک روز، رازی داشته با غیر من؟

در صدایش لرزه ای افتاد؛ آری داشته


گفت:در بند توام دیوانه جان! گفتم: نترس

هرکه زندانی شده راه فراری داشته


عشق برد و باخت دارد ؛ هرکه عاشق می‌شود

در ضمیرش میل پنهان قماری داشته


"آرش شفاعی"


همین که خواستم از آخرین قفس بپرم

همین که خواستم از آخرین قفس بپرم

 رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم


 هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی

هنوز منتظر نامه های سنگ ترم


 بهار آمد ماندم ، پرنده ها رفتند

 پرنده ها که بیایند راهی سفرم


 بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی

 تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم


 من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدیم

 منم که می گذری یا تویی که می گذرم

 

 "مهدی فرجی"


دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست

دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست

ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات"
قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست 

می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد
پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست 

اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو
قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست

من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم
پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست 

"علی صفری"


تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ

تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ؛
ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺑﺮﻑ ِ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ

ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ

مثل جاده؛

جاده هایی که مسیرشان رو به توست

ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻫﺎﺕ؛
ﻣﻮﻫﺎﺕ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ می زنی و ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.


"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"


اما امان از تو!

من برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما امان از تو!
امان از زن ها
که همیشه دیر حاضر می شوید.

"شهریار بهروز"


دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را

دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را
من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را

از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد
بادی که می‌دزدد برای من صدایت را

روی زمین بودی و من در ماه دنبالت
باید ببخشی شاعر سر به هوایت را

تسخیر تو سخت است آنقدری که انگار
در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را

زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دست‌های من نگیری دست‌هایت را

هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت
انگار می‌بینند در من رد پایت را

بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی
گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را 

وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من
باید بنوشی با خیال تخت چایت را !

"رویا باقری"

با تو قدم زدن را دوست دارم

با تو قدم زدن را
دوست دارم..
به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت...

"
احسان پرسا"