کافیست بشکنی
دیگر چه فرقی میکند
برایت بمیرند
یا عاشقت شوند
تــــکــه تــــکـــه میشوند
آرزوهایی که با آنها رویا ساخته بودی...
"امیر وجود"
اگر قرار است بیایى بیا
دل دل نکن
فقط طورى بیا
که هنوز هیچ کس چنین آمدنى را
به خود ندیده باشد
و دوستم داشته باش
چنانکه هنوز هیچ کس
چنین دوست داشتنى را به خواب هم ندیده باشد.
"امیر وجود"
یه روزایى حس مى کنى
زندگیت چقدر درد مى کنه و
دلت تا بینهایت فریاد مى خواد
مرا ببخشید که باز هم از نیلوفرم میگویم
اسمش را که میآورم
گریههایم خود به خود شعر میشوند
و تمام گٔلهای جهان را نیلوفری میکشم
ای قشنگترین نیاز من
تو که نیستی
شعرهایم را در آغوش میگیرم
تا تنم با عطر نام تو
نیلوفری شود
به راستی تو کیستی
که تبلور نامت
سایبان تنهایی من است
یادت نرود ای دوست !
کنار حاجتهایت
مرا هم نیلوفری یاد کن...
"امیروجود"
وقتی دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی نمی کند
آدم یک روز به جایی میرسد
که دلش میخواهد همش بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتنها ...
"امیر وجود"
گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان
ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟!
دور گردید و به ما جرأت مستی نرسید
چه بگوییم به این ساقی ساغرگردان!
این دعایی ست که رندی به من آموخته است
بار ما را نه بیفزا، نه سبک تر گردان
غنچه ای را که به پژمرده شدن محکوم است
تا شکوفا نشده، بشکن و پرپر گردان
من کجا بیشتر از حق خودم خواسته ام؟
مرگ حق است، به من حق مرا برگردان!
"فاضل نظری"