اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

کافیست بشکنی

کافیست بشکنی

دیگر چه فرقی‌ می‌کند

برایت بمیرند

یا عاشقت شوند

تــــکــه تــــکـــه می‌‌شوند

آرزوهایی که با آنها رویا ساخته بودی...


"امیر وجود"


دوستم داشته باش

اگر قرار است بیایى بیا

دل دل نکن

فقط طورى بیا

که هنوز هیچ کس چنین آمدنى را

به خود ندیده باشد

و دوستم داشته باش

چنانکه هنوز هیچ کس

چنین دوست داشتنى را به خواب هم ندیده باشد.


"امیر وجود"


یه روزایى حس مى کنى

امیر وجود


یه روزایى حس مى کنى

زندگیت چقدر درد مى کنه و

دلت تا بینهایت فریاد مى خواد


"امیر وجود"

لعنت به تمام خاطرات

لعنت به تمام خاطراتى که بى خیالمان نمى شوند
در را هم که ببندى
از پنجره مى آیند

"امیر وجود"

هیچ عاشقى بیچاره تر از عاشقى نیست

هیچ عاشقى 
بیچاره تر از عاشقى نیست 
که هم گول مى خورد 
هم عشق مى دهد 
هم تنهاست ...

"امیروجود"

مرا ببخشید که باز هم از نیلوفرم می‌‌گویم

مرا ببخشید که باز هم از نیلوفرم می‌‌گویم

اسمش را که می‌‌آورم

گریه‌هایم خود به خود شعر می‌‌شوند

و تمام گٔل‌های جهان را نیلوفری می‌‌کشم

ای قشنگ‌ترین نیاز من

تو که نیستی‌

شعر‌هایم را در آغوش‌ می‌‌گیرم

تا تنم با عطر نام تو

نیلوفری شود

به راستی‌ تو کیستی

که تبلور نامت

سایبان تنهایی‌ من است

یادت نرود ای دوست !

کنار حاجتهایت

مرا هم نیلوفری یاد کن...


"امیروجود"


آدم یک روز به جایى مى رسد

تو که نمى دانى
آدم یک روز به جایى مى رسد
که دیگر دلش براى چیزى تنگ نمى شود
هیس و دیگر هیچ

"امیروجود"

وقتی‌ دلت مثل من ترک برداشت

وقتی‌ دلت مثل من ترک برداشت

دیگر آمدن یا رفتن

بودن یا نبودن

هیچ فرقی‌ نمی کند

آدم یک روز به جایی‌ می‌‌رسد

که دلش می‌‌خواهد همش بخوابد

خواب چقدر خوب است

برای نداشتن‌ها ...


"امیر وجود"


دنبال چیزى که مال تو نیست نرو

دنبال چیزى که مال تو نیست نرو
که مثل من دچار هنوز مى شوى
من هنوز کنار پنجره مى ایستم
غروب را نگاه مى کنم
میان این همه آمدن و رفتنها
هنوز منتظر آمدنش مى مانم

"امیروجود"

گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان

گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان

ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟!

 

دور گردید و به ما جرأت مستی نرسید

چه بگوییم به این ساقی ساغرگردان!

 

این دعایی ست که رندی به من آموخته است

بار ما را نه بیفزا، نه سبک تر گردان

 

غنچه ای را که به پژمرده شدن محکوم است

تا شکوفا نشده، بشکن و پرپر گردان

 

من کجا بیشتر از حق خودم خواسته ام؟

مرگ حق است، به من حق مرا برگردان!

 

"فاضل نظری"