یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
"محمدحسین ملکیان"
من بچه بودم، خوب و بد قاطی شد از وقتی
شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی
"محمد سعید مهدوی"
تو اگر دردی به درمان احتیاجی نیست نه
کاش آدم تا ابد احساس بیماری کند
چشمان تو بازارچه ی نازفروشی است
یک عالمه دل پیش تو سرگرم خرید است
"جواد مزنگی"
تو اگر در بلد کفر به مسجد بروی
این محال است که یک شهر مسلمان نکنی
"سید حجت بحرالعلوم"
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دوساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!
"کاظم بهمنی"
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم، کافرم یعنی ؟
"مهدی فرجی"
قبل از آنی که بیایی چه کویری بودم
زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم
"مهدی جهان داری"
میروم بیدل و بی یار و یقین میدانم
که من بیدل بی یار و نه مرد سفرم