اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

جمعه ها

جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد
باید کسی را داشته باشی
تا ساعت های غم انگیز ملال آور را به پایان برسانی

کسی که از جنس خودت باشد
نگاهت را بخواند
بغض صدایت را بفهمد

جمعه ها باید کسی را داشته باشی
تا دستانش را در دستانت بگذاری
و تمام شهر را قدم بزنی

کسی که در کنارش
زمان و مکان را از یاد ببری 

جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند
اما تمامی ندارند 

حاتمه ابراهیم زاده


بدون تو گریستم

بدون تو گریستم

تمام شب ها را

تمام روزها را

نمی توانم برای تو سالگردی بگیرم

تمام تاریخ عزادار توست

تمام روزها

خورشید را ندیدم بعدتو

پشت ابرها مانده بود

مرا هم بسوی خودت دعوت کن

زمین یخ کرده است

مردم سالهاست صبح را ندیده اند

تا اشکهای من هست

دریاها خروشانند 


نزار قبانی 

خورشید به دریای تو جاری شد و ماندم

خورشید به دریای تو جاری شد و ماندم 
دل باختنم علت خواری شد و ماندم

با این همه سختی که به ما از تو رسیده
آرا همه نه ! رای تو آری شد و ماندم

محمد علی رستمی


کدام چشم بد آیا.... کدام دست شکست؟

کدام چشم بد آیا.... کدام دست شکست؟

دوباره شیشه ی ما را کدام مست شکست؟


هزار تُنگ به هم آمدیم، شد دریا

بلند همت ما را کدام پست شکست؟


همیشه در پس پرده دو چشم پنهان است

چه غم از اینکه در این سو هرآنچه هست شکست؟


چه ساده لوح کسی که به موج پشت کند

به روی باد دری را هر آنکه بست شکست


خلاف منطق معمولتان در این قصه

بت این چنین سرِپا ماند و بت پرست شکست


دل من آینه سان غرق در تجلی بود

به محض اینکه غباری بر او نشست شکست


غلامرضا طریقی

من از تو هیچ به جز بودنت نمی خواهم

من از تو هیچ به جز بودنت نمی خواهم


من از تو هیچ -به جز بودنت- نمی خواهم

تمام عمر در آغوشم استراحت کن...


امید صباغ نو

موج دریای جنون واقف آرامش نیست

موج دریای جنون واقف آرامش نیست


موج دریای جنون واقف آرامش نیست

آن حبابم که نفس تازه کند می میرد


مجید افشاری

** مجید افشاری برادر احسان افشاری از شعرای عزیز کشورمان است.

خیالی نیست؛ دیگر درد هایم را نمی گویم

خیالی نیست؛ دیگر درد هایم را نمی گویم


خیالی نیست؛ دیگر درد هایم را نمی گویم

به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید


امید صباغ نو

تو همچون دیگران رفتی ، ولی من همچنان ماندم

تو همچون دیگران رفتی ، ولی من همچنان ماندم

چنان که آمدم تا انتهای داستان ماندم

 

مرا تنها رها کردی شبی و بی خبر رفتی

بلاتکلیف من بین زمین و آسمان ماندم

 

تو را گم کرده ام آنگونه که گم کرده ام خود را

نشانی نیست از تو آنچنان که بی نشان ماندم

 

تو را صد حنجره آواز تا شیراز با خود برد

و من چون بغض کوری در گلوی اصفهان ماندم

 

تو با اسب سفید بال دار آرزو رفتی

و من با چرخش کالسکه در نقش جهان ماندم

 

نه حالا ، بلکه عمری با دل من این چنین بودی

نبودی هر زمان بودم ، نماندی هر زمان ماندم

 

به اخم خود به من گفتی که از پیشم برو ! رفتم

ولی با چشم هایت لحظه ای گفتی بمان! ماندم

 

اگر بار گران بودی… اگر نامهربان بودی …

تو گفتی می روی اما من ای نامهربان ماندم !

 

علی ثابت قدم


در کار این دنیا چه گفتند؟

پیشینیان با ما

در کار این دنیا چه گفتند؟

گفتند : باید سوخت

گفتند : باید ساخت

گفتیم : باید سوخت،

اما نه با دنیا

که دنیا را !

گفتیم : باید ساخت

اما نه با دنیا

که دنیا را !


قیصر امین ‌پور


این واژگان هر آنچه که دارند می دهند

این واژگان هر آنچه که دارند می دهند

تا شعر ها مرا به تو پیوند می دهند

 

حتی برای کشتنم این دشمنان هنوز

تنها مرا به جان تو سو گند می دهند

 

با این گدازه ها چه کنم ؟دردهای من

بوی گدازه های دماوند می دهند

 

از مادرت بپرس که در وادی شما

یک قلب واژگون شده را چند می دهند؟

 

دیوانگی مجال غریبی است عشق من!

زنجیرها مدام مرا پند می دهند  …

 

مهتاب بازوند