اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

ساده از دست ندادم دل پر مشغله را

ساده از دست ندادم دل پر مشغله را

تا تو خندیدی و مجبور شدم مساله را...!

 

 من "برادر" شده بودم و "برادر" باید

وقت دیدار، رعایت بکند  "فاصله" را

 

دهه ی شصتی دیوانه ی یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کوپن باطله را

 

عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را

 

و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را...!

 

عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را


"عبدالجبارکاکایی"


جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

تک بیت فاضل نظری


جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست


"فاضل نظری"


پدر

پدر مرده‌ست

و جادکمه‌های پیراهنش سال‌هاست سوراخ‌هایی بی‌مصرفند

ـ بیچاره زنانی‌که دوستش داشتند! ـ


مرد همسایه مرده‌ست

و برادرش کنار جنازۀ پدرم نی می‌زند 

ـ بیچاره من! 

که صدای نی از میله‌های پنجره‌ام رد می‌شود ـ


عمو مرده‌ست 

و کاش روی سنگ‌قبرش می‌نوشتند

چقدر نی‌زن گمنامی بود!

ـ دیگر بغض‌هایم را در کدام‌گوشه پنهان،

و پشت کدام‌پرده آرام‌تر گریه خواهم‌کرد؟ ـ


پدر مرده‌ست، مرد همسایه مرده‌ست، عمو مرده‌ست

و همسایه‌ها نمی‌دانند

صدای نی در گوشی‌که می‌شنود

و گوشی‌که دیگر نمی‌شنود

یکسان پیچیده‌ست.


"لیلاکردبچه"

از کتاب یکشب‌ پرنده‌ای...

نشرنیماژ


در شهر غریب و بی نشان می گردم

در شهر غریب و بی نشان می گردم

دلخسته و گیج و ناتوان، می گردم


این شهر و تمام مردمانش لالند

دنبال دو چشم همزبان می گردم!

 

"امید صباغ نو"

از مجموعه تا آمدن تو عشقبازی تعطیل 


می خواستم کنار تو باشم ولی نشد

می خواستم کنار تو باشم ولی نشد

پیکی به افتخار تو باشم ولی نشد


می خواستم به حکم دل خود ورق ورق

بازنده ی قمار تو باشم ولی نشد


می خواستم به واسطه ی اشکهای خویش

یک چشمه از بهار تو باشم ولی نشد


حاضر شدم به شکل دو دستت درآیم و 

دائم در اختیار تو باشم ولی نشد


وقتی که خسته می شوم از شهر بی حدود

زندانی حصار تو باشم ولی نشد


باران مهر باشی و من چون کویر لوت

عمری در انتظار تو باشم ولی نشد


بعد از هزار و یک « نشد» از یاس خواستم

خیام روزگار تو باشم .. ولی نشد


"غلامرضا طریقی"


چه امید بندم در این زندگانى ( بسوزم )

چه امید بندم در این زندگانى
که در ناامیدى سرآمد جوانى
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایى از این زندگانى
بنالم زمحنت همه روز تا شام
بگریم زحسرت همه شام تا روز
تو گویى سپندم بر این آتش طور
بسوزم از این آتش آرزو سوز 
بود کاندرین جمع ناآشنایان
پیامى رساند مرا آشنایى؟
شنیدم سخن‌ها ز مهر و وفا،
لیک ندیدم نشانى زمهر و وفایى 
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یارى مرا نیست همدرد،
بهتر که از یاد یاران فراموش باشم 
ندانم در آن چشم عابد فریبش
کمین کرده، آن دشمن دل‌سیه کیست؟
ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل‌شکاف و جگرسوز از چیست؟
ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بى‌قرار که آرام گیرد
ندانم که از بخت بد آخر کار
لبان که از آن لبان کام گیرد؟

"دکتر علی شریعتی"
منبع : وب سایت رسمی دکتر علی شریعتی

من چیستم؟

من چیستم؟
افسانه‌اى خموش در آغوش صد فریب
گرد فریب خورده‌اى از عشوه نسیم
خشمى که خفته در پس هر زهر خنده‌اى
رازى نهفته در دل شبهاى جنگلى


من چیستم؟
فریادهاى خشم به زنجیر بسته‌اى
بهت نگاه خاطره‌آمیز یک جنون
زهرى چکیده از بن دندان صد امید
دشنام زشت قحبه بدکار روزگار


من چیستم؟
بر جا زکاروان سبکبار آرزو
خاکسترى به راه
گم کرده مرغ در بدرى راه آشیان 
اندر شب سیاه


من چیستم؟
تک لکه‌اى ز ننگ به دامان زندگى
وز ننگ زندگانى، آلوده دامنى
یک ضجه شکسته به حلقوم بى‌کسى
راز نگفته‌اى و سرود نخوانده‌اى


من چیستم؟
لبخند پرملالت پاییزی غروب
در جستجوى شب
یک شبنم فتاده به چنگ شب
حیات گمنام و بى‌نشان
در آرزوى سر زدن آفتاب مرگ


"دکتر علی شریعت"

خرداد ۱۳۳۶

منبع : وب سایت رسمی دکتر علی شریعتی