اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اگر چه خالی از اندیشه ی بهار نبودم

اگر چه خالی از اندیشه ی بهار نبودم

ولی بهار تو را هم در انتظار نبودم


یقین نداشتم اما چرا دروغ بگویم

که چشم در رهت ای نازنین سوار نبودم


به یک جوانه ی دیگر امید داشتم اما

به این جوانی دیگر ، امیدوار نبودم


به شور و سور کشاندی چنان مرا که بر آنم

که بی تو هرگز از این پیش ،‌سوگوار نبودم


خود آهوانه به دام من آمدی تو وگرنه

من این بهار در اندیشه ی شکار نبودم


مثال من به چه ماند ؟ به سایه ای که چراغت

اگر نبود ،‌ به دیواره های غار نبودم


"حسین منزوی"


زنی که صاعقه وار ،آنک ، ردای شعله به تن دارد

زنی که صاعقه وار ،آنک ، ردای شعله به تن دارد

فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد


همیشه عشق به مشتاقان پیام وصل نخواهد داد

که گاه پیرهن یوسف کنایه های کفن دارد


کیم،کیم که نسوزم من؟ تو کیستی که نسوزانی؟

بهل که تا بشود ای دوست! هر آنچه قصد شدن دارد


دوباره بیرق مجنون را دلم به شوق می افرازد

دوباره عشق در این صحرا هوای خیمه زدن دارد


زنی چنین که تویی بی شک شکوه و روح دگر بخشد

بدان تصور دیرینه که دل ز معنی زن دارد


مگر به صافی گیسویت هوای خویش بپالایم

در این قفس که نفس در وی همیشه طعم لجن دارد


"حسین منزوی"


تو خواهی آمد و آواز با تو خواهد بود

تو خواهی آمد و آواز با تو خواهد بود

پرنده و پر و پرواز با تو خواهد بود


تو خواهی آمد و چونان که پیش از این بوده است

کلید قفل ِ فَلق ، باز با تو خواهد بود


تو ساقیا نه ، اگر لب به بوسه باز کنی

شراب خُلّر شیراز ، با تو خواهد بود


خلاصه کرده به هر غمزه ای ، هزار غزل

هنر به شیوه ی ایجاز ، با تو خواهد بود


طلوع کن چنان که آفتابگردان ها

مرا دو چشم نظرباز ، با تو خواهد بود


"میان عاشق و معشوق فرق بسیار است"

نیاز با من اگر ، ناز ، با تو خواهد بود


چه جای من ؟ که برای فریب یوسف نیز

نگاه وسوسه پرداز ، با تو خواهد بود


در آرزوست دلم راز اسم اعظم را

تو خواهی آمد و آن راز ، با تو خواهد بود


برای دادن عمر دوباره ای به دلم

تو خواهی آمد و اعجاز با تو خواهد بود


"حسین منزوی"


تا همیشه از برایم ای صدای من بمان

تا همیشه از برایم ای صدای من بمان

ای صدای مهربان ! بمان ، برای من بمان


در زمانه ای که آشنایی اش پر از غریبگی است

ای غریبه ی به غربت آشنای من ، بمان


بی تو من شبانه با که با که گفت و گو کنم

ای حریف صحبت شبانه های من ! بمان


بی تو هر کجا و هر که ، جمله خالی از صفاست

ای گرامی ! ای صمیم ِ با صفای من ! بمان


زورقی شکسته ام که بی تو غرق می شوم

ای خیال تو چراغ رَهنمای من ! بمان


می روم ولی نه بی تو می روم ، تو هم بیا ،

دل به یاد من ببند و در هوای من ، بمان


تا دوباره بشنوی صدای آشنای من

با طنین مه گرفته ی صدای من ، بمان


"حسین منزوی"