به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه می کردی؟
چه میشد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه می کردی؟
امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه می کردی؟
به دستت روزنامه دوره میکردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه می کردی؟
اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه می کردی؟
نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه می کردی؟
غریبه بود اگر با پلکهایت خاب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه می کردی؟
نگو کاری نمیکردم، خودآزاری نمی کردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه می کردی؟
غزل خاندی و گفتی سوخت جانم این که چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه می کردی؟
"شهراد میدری"