آخرین بار که در آینه خود را دیدم
بینمان باشد،از عفریت خودم ترسیدم!
علیرضا آذر
قیصر امین پور
روحش شاد و یادش گرامی باد
هر دو سرخیم ولی فاصله ی ما از هم
پرده هایی ست که در قلب انار افتاده
سید سعید صاحب علم
تـا نیـمـه چـرا ای دوسـت؟
لاجـرعـه مـرا سـر کـش
مـن فـلسـفـه ای دارم؛
یـا خـالـی و یـا لـبـریـز...
محمدعلی بهمنی
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم
دردا که چه شب ها که چه شب ها که چه شب ها
تو مثل تمام معشوقههای دنیا
دیرت شده بود و باید میرفتی،
رفتی،
و من بعد از رفتنت بارها گفتم دوستت دارم،
بارها و بارها ...
وقتی که چای چشـمِ پُررنگ تو دم باشـد
مردی که پیشت می نشیند، خسته تر بهتر
تو را با چادر مشکی و سنگین دوستت دارم
بگو مثل بسیجی ها عروسم می شوی خواهر ؟