چون قایق شکسته ز توفانم
ساحل مرا به خویش نمی خواند
امواج می خروشند
امواج سهمگین
آیا
کدام موج
اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟
گرداب می ربایدم از اوج موجها
در کام خود گرفته مرا تاب می دهد
فریاد می کشم
آیا کدام دست
برپای این نهنگ گران بند می زند ؟
ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است
لبخند می زند
چقدر دلم می خواست کار جنون آمیزی انجام دهم، شبیه سقوط آزادیی از بلندترین بام شهر، شبیه پرواز با هواپیمایی که می دانم به مقصد نمی رسد، شبیه...پرت شدن از زمین به آسمان... یا حتی رفتن به کره ی ماه ...
اما، تَرسوتر از این حرف هایم...بزرگترین جنون این سال هایم خواندن کتابی از آخر به اول بوده ... یابرهنه پا در خیابان قدم زدن... یا رد شدن از چراغ قرمز بیکاری که سبز نمی شده!
نه ....به گمانم ....جنون آمیز ترین اتفاق زندگیم، تو بودی، تو که همیشه سردترین روزهای دنیا را با من قسمت کرده ایی... و این شومینه ی لعنتی که با هیچ ترفندی گرم نمی شود.
"روشنک آرامش"
درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت
ای روزگار! سیلیِ محکم تری بزن
دوستی میان دست هایمان
از دوستی من و تو محکمترند
و زلال تر
و عمیق تر
هر وقت من و تو دعوا میکنیم
و مشت هایمان را در هوا تکان میدهیم
دست هایمان همدیگر را در آغوش میگیرند
بوسه ای رد و بدل میکنند
و بخاطر نادانی ما
به هم چشمک میزنند
"نزار قبانی"
ترجمه : اصغر علی کرمی
نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را در درونم پنهان کنم
گل با بوی خود چه می کند ؟
گندمزار با خوشه اش ؟
طاووس با دمش ؟
چراغ با روغنش ؟
با تو سر به کجا بگذارم ؟
کجا پنهانت کنم ؟
وقتی مردم تو را در حرکات دستهایم
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند
"نزار قبانی"
در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست
پریشان کسی هستم که درگیر پریشانی ست
تویی آن که رسیدن به وصالش یعنی آزادی
برای هرکه چون من در خودش یک عمر زندانی ست
همیشه تازه ای و دیدنت یک اتفاق بکر
شبیه رویت مهتاب در شبهای بارانی ست
مداوا می شوم وقتی که می خندی و می خندم
منی که راه رفع دردهایم خنده درمانی ست
بیا در دست من ها کن که هوهوی دم گرمت
وزیدن های باد گرم در عصری زمستانی ست
بیا و بی خیال منطقی بودن شو ایندفعه
که عشق و عاشقی همواره کاری غیر عقلانی ست
"جواد منفرد"
گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست
باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست
گفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپار
این خائنِ بالفطره پرچمدار خوبی نیست!
سیگار و تو، هردو برای من ضرر دارید
تو بدتری،هرچند این معیار خوبی نیست!
ترک تو و درک جماعت کار دشواریست
کرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست...
آزادی از تو، انحصار واقعی از من
بازیّ شیرینیست، استعمار خوبی نیست
از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال
هر سه اسیر چشم تو...آمار خوبی نیست!
دیوار ما از خشتِ اوّل کج نبود، اما
این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست
دیوارِ من، دیوارِ تو، دیوارِ ما، افسوس...
دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست
آرام بالا رفتی و از چشمم افتادی
من باختم؛هرچند این اقرار خوبی نیست!
"امید صباغ نو"
از مجموعه شعر مهرابان
انتشارات فصل پنجم
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت، اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
"سعید بیابانکی"
عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت
افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا
.
.
"صائب تبریزی"
گلچین تک بیت های صائب تبریزی سری دوم :
گر محتسب شکست خم میفروش را
دست دعای باده پرستان شکسته نیست
***
از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق
ابروی قبله را خبری از اشاره نیست
***
طومار زندگی را، طی میکند به یک شب
از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی
***
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
***
مرا به روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دید
***
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است
***
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس ، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
***
چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز
کز خطا نادم نگردیدن، خطای دیگر است
***
گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری میشود پیدا
***
دنیا به اهل خویش ترحم نمیکند
آتش امان نمیدهد آتشپرست را
***
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
نزدیک میکند به خدا، دست رد مرا