خوشا چو باغچه از بوی یاس سر رفتن
خوشا ترانه شدن بیصدا سفر رفتن
سری تکان بده بالی لبی دلی دستی
چرا که شرط ادب نیست بی خبر رفتن
چقدر خاطره ماندن به سینه ی دیوار؟
خوشا چو تیغ به مهمانی خطر رفتن
زمین هر آینه تیر و هوا هر آینه تار
خوشا به پای دویدن خوشا به سر رفتن
در این بسیط درندشت چون سپیداران
خوشا در اوج به پابوسی تبر رفتن
به جرم هم قدمی با صف کبوترها
خوشا به خاک نشستن کلاغ پر رفتن!
برو برو دل ناپخته کار کار تو نیست
به بزم می سر شب آمدن سحر رفتن
نه کار طبع من است این که کار چشم شماست
پی شکار مضامین تازه تر رفتن...
به می فروش بگو سی شب است منتظرم ..!
بیا که گوشه ی ابروی ماه را دیدم . . .
.
"سعید بیابانکی"
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت، اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
"سعید بیابانکی"
با من چه کرده است ببین بی ارادگی
افتاده ام به دام تو ای گل به سادگی
جای ترنج،دست و دل از خود بریده ام
این است راز و رمز دل از دست دادگی
ای سرو! ذکر خیر تو را از درخت ها...
افتادگی شنیده ام و ایستادگی
روحی زلال دارم و جانی زلال تر
آموختم از آینه ها صاف و سادگی
با سکّه ها بگو غزلم را رها کنند
شاعر کجا و تهمت اشراف زادگی ....
"سعید بیابانکی"
بهار بود و دلم فصل بی ترانگی اش
و درد در تن من گرم موریانگی اش
کسی نبود، کسی لایق غم دل من
کسی که دل بسپارم به بی کرانگی اش
به انتظار قدومش، انار دیده ی من
رسیده است به جشن هزاردانگی اش
مرا به خلوت صندوقخانه اش ببرید
رسیده است گمانم شراب خانگی اش
شبیه ردّ قدم های موج بر ساحل
به جای مانده بر این شانه ها، زنانگی اش
نه من، نه او، نه شما، شاعر این زمانه کسی است
که تکه پاره شود بغض های خانگی اش...
"سعید بیابانکی"
از کتاب نامه های کوفی
سوره مهر
آیینه روزگاری است گرد و غبار دارد
از بس گلایه و غم از روزگار دارد
هر عابری در این شهر یک مرده ی عمودی است
این شهر تا بخواهید سنگ مزار دارد!
این آسمان بعید است بی روشنا بماند
از بس ستاره های دنباله دار دارد
غم های بی نهایت عشاق بی کفایت
من بی حساب دارم او بی شمار دارد
در عین سر به زیری سرمست و سربلند است
چون تاک هر که خانه بالای دار دارد
عشق اناری ام را از من ربود دارا
من عاشق انارم سارا انار دارد!
"سعید بیابانکی"
از کتاب نامه های کوفی