اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

چون غنچه ی لب دوخته دارم دل تنگی

چون غنچه ی لب دوخته دارم دل تنگی
افتاده ام افسوس به دام دل سنگی

در راه توام ، آینه ی چشم به راهی
در کوی توام،پنجره ی گوش به زنگی

زیباتر و بالاتر و رعناتر از اویی
بر بام تو ای ماه ! کمین کرده پلنگی

یک روز اگر سادگی ات ورد زبان بود
می بینمت ای آینه هر روز به رنگی

مات رخ ماه توام افسوس که دستی
در برکه ی آرامشم انداخته سنگی

ناگفته و نا خوانده غزل دارم و آواز
با قافله ی مرگ بگویید درنگی... .

سعید بیابانکی
از کتاب یلدا

سایر اشعار : سعید بیابانکی

خوشا چو باغچه از بوی یاس سر رفتن

خوشا چو باغچه از بوی یاس سر رفتن

خوشا ترانه شدن بیصدا سفر رفتن


سری تکان بده بالی لبی دلی دستی

چرا که شرط ادب نیست بی خبر رفتن


چقدر خاطره ماندن به سینه ی دیوار؟

خوشا چو تیغ به مهمانی خطر رفتن


زمین هر آینه تیر و هوا هر آینه تار

خوشا به پای دویدن خوشا به سر رفتن


در این بسیط درندشت چون سپیداران

خوشا در اوج به پابوسی تبر رفتن


به جرم هم قدمی با صف کبوترها

خوشا به خاک نشستن کلاغ پر رفتن!


برو برو دل ناپخته کار کار تو نیست

به بزم می سر شب آمدن سحر رفتن


نه کار طبع من است این که کار چشم شماست

پی شکار مضامین تازه تر رفتن...


"سعید بیابانکی"
از کتاب سنگچین

** سعید بیابانکی متولد ۱۳۴۷ در خمینی‌شهر شاعر ایرانی است.بیابانکی نخستین کتاب شعر خود را در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد. او در قالب کلاسیک فارسی شعر می‌سراید. وی در حوزه طنز نیز اشعاری دارد.

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت، اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت، اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت


"سعید بیابانکی"


افتاده در این راه، سپرهای زیادی

افتاده در این راه، سپرهای زیادی 
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی

بیهوده به پرواز میندیش کبوتر! 
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی

این کوه که هر گوشه آن پارۀ لعلی است 
خورده است بدان خون جگرهای زیادی

درد است که پرپر شده باشند در این باغ 
بر شانۀ تو شانه به سرهای زیادی

از یک سفر دور و دراز آمده انگار 
این قاصدک آورده خبرهای زیادی

راهی است پر از شور، که می بینم از این دور 
نی های فراوانی و سرهای زیادی

هم در به دری دارد و هم خانه خرابی 
عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی

بیچاره دل من که در این برزخ تردید 
خورده است به اما و اگرهای زیادی

جز عشق بگو کیست که افروخته باشند 
در آتش او خیمه و درهای زیادی...

"سعید بیابانکی"
از مجموعه شعر یلدا
نشر سوره مهر

با من چه کرده است ببین بی ارادگی

با من چه کرده است ببین بی ارادگی
افتاده ام به دام تو ای گل به سادگی


جای ترنج،دست و دل از خود بریده ام
این است راز و رمز دل از دست دادگی


ای سرو! ذکر خیر تو را از درخت ها...
افتادگی شنیده ام و ایستادگی


روحی زلال دارم و جانی زلال تر
آموختم از آینه ها صاف و سادگی


با سکّه ها بگو غزلم را رها کنند
شاعر کجا و تهمت اشراف زادگی ....


"سعید بیابانکی"


بهار بود و دلم فصل بی ترانگی اش

بهار بود و دلم فصل بی ترانگی اش

و درد در تن من گرم موریانگی اش


کسی نبود، کسی لایق غم دل من

کسی که دل بسپارم به بی کرانگی اش


به انتظار قدومش، انار دیده ی من

رسیده است به جشن هزاردانگی اش


مرا به خلوت صندوقخانه اش ببرید

رسیده است گمانم شراب خانگی اش


شبیه ردّ قدم های موج بر ساحل

به جای مانده بر این شانه ها، زنانگی اش


نه من، نه او، نه شما، شاعر این زمانه کسی است

که تکه پاره شود بغض های خانگی اش...


"سعید بیابانکی"

از کتاب نامه های کوفی

سوره مهر



آیینه روزگاری است گرد و غبار دارد

آیینه روزگاری است گرد و غبار دارد

از بس گلایه و غم از روزگار دارد


هر عابری در این شهر یک مرده ی عمودی است

این شهر تا بخواهید سنگ مزار دارد!


این آسمان بعید است بی روشنا بماند

از بس ستاره های دنباله دار دارد


غم های بی نهایت عشاق بی کفایت

من بی حساب دارم او بی شمار دارد


در عین سر به زیری سرمست و سربلند است

چون تاک هر که خانه بالای دار دارد


عشق اناری ام را از من ربود دارا

من عاشق انارم سارا انار دارد!


"سعید بیابانکی" 

از کتاب نامه های کوفی