اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

برای عشق حدی نیست

و اگر فکر میکنی‌
برای عشق حدی نیست 
اشتباه کرده ای 
که عشق را
مرز‌ها می‌‌سازند و
مرز‌ها را عشق  
هنوز ندیده‌ام
عاشقی را آزاد و
آزادی را عاشق 

"نیکى فیروزکوهی"


چهاردهم تیر ماه ؛ روز قلم

روز قلم
روز قلم در تقویم رسمی ایران روز چهاردهم تیرماه می‌باشد. این روز در سال ۱۳۸۱ پس از پیشنهاد انجمن قلم ایران و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی به ثبت رسید. 
 
پیشینه روز قلم
البته توجه به قلم در سرزمین ما پیشینه‌ای دیرینه دارد. سده‌ها پیش در ایران باستان، تیرگان (سیزدهم تیرماه) یکی از مهم‌ترین جشن‌های ایران باستان بوده که آیین‌های مخصوصی داشته و یکی از آن‌ها پاسداشت قلم بوده است. یکی از دلایلی که برای این جشن ذکر شده، این است که در این روز، هوشنگ، پادشاه پیشدادی ایران، نویسندگان و کاتبان را به رسمیت شناخت و آنان را گرامی داشت، مردم جشن گرفتند و آن جشن به یاد ارجمندی قلم بر جای ماند. دلیل دیگری هم که برای این جشن ثبت شده، این است که به نوشته‌ی ابوریحان بیرونی، سیزدهم تیرماه، روز ستاره‌ی تیر یا عطارد است و چون عطارد، کاتب ستارگان است، می‌توان سیزدهم تیرماه را روز نویسنده نامید.

پس از انقلاب نیز نویسندگان و شاعران سرشناسی چون محمدعلی سپانلو سیزدهم تیرماه را به عنوان روز قلم و نویسنده پیشنهاد دادند، تا این‌که چهاردهم تیرماه از جانب انجمن قلم به عنوان روز قلم نام‌گذاری شد. با این حال این مناسبت هنوز چندان در میان مردم و حتی اصحاب قلم و اندیشه شناخته‌شده نیست.

روز قلم

به رویاهایم که فکر مى کنم

به رویاهایم که فکر مى کنم

مثل آدم برفى

به تمام زبانهاى دنیا آب مى شوم


"امیروجود"


ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر

ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمه ساران ِ صاف ِسحر با صفاتر

با تو برای چه از غربت دست هایم بگویم ؟
ای دوست ! ای از غم غربت به من آشناتر

من با تو از هیچ ، از هیج توفان هراسی ندارم
ای ناخدای وجود من ! ای از خدایان خداتر

ای مرمر سینه ی تو در آن طرف پیراهن سبز
از خرمن یاس ، در بستر سبزه ها دلبرباتر

ای خنده های زلال تو در گوش ذرّات جانم 
از ریزش می به جام آسمانی تر و خوش صداتر

بگذار راز دلم را بدانی : تو را دوست دارم
ای با من از رازهایم صمیمی تر و بی ریاتر

آری تو را دوست دارم ، وگر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر

"حسین منزوی"

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی

چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی


بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی

چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی


بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او

باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی


ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟

شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی


صورت پنجره در پرده نباشد از شرم

کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی


من نشستم بروی مِی بخری برگردی

ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!


"مهدی فرجی"

از کتاب شعر چمدان معطل


وقتی نگاهم می کند بادام چشمت

وقتی نگاهم می کند بادام چشمت
دل را به یغما می بری با ، دام چشمت

تو قطره قطره می چکانی از نگاهت
من جرعه جرعه می خورم از جام چشمت

چون ماهی بیتاب ِ یک تالاب شیرین
غرقم درون برکه ی آرام چشمت

زیبا ترین تندیس شعرم ، وصف رویت
سرکش ترین اسب غرورم ، رام چشمت

انگار بر من وحی نازل کرده خورشید
وقتی به چشمم می رسد پیغام چشمت

محکوم تبعیدم به شهر دور عشقت
طبق همین قانون استعلام چشمت

"محمد علی رستمی"


سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی

سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی

دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی 


از دل من تا لب تو راه چندانی نبود 

من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی


شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام

قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی


دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده

جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی


پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود

روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی 


حیف از آن حرفی که من یک عمر در دل داشتم

آه از آن اندیشه‌هایی که تو در سر داشتی 


خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد

بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی


"علیرضابدیع"



زبان عشق

تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق سکوت می خواهد
زبان عشق واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم 

"نزارقبانی"
ترجمه : بابک شاکر



گیرم غم روزگار سنگین باشد

گیرم غم روزگار سنگین باشد

گیرم دل بی‌قرار غمگین باشد


باید بکَنیم بیستونی در خویش

تا آخر شاهنامه شیرین باشد


"امید صباغ نو"

از دفتر تا آمدن تو عشقبازی تعطیل