اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

‎ای که گفتی دین ندارم، لااقل آزاده ام

‎ای که گفتی دین ندارم، لااقل آزاده ام

لااقل بسته است یک جایی سر قلاده ام


شهر مُهر بی نمازی زد به پیشانیم و من

با کسی چیزی نخواهم گفت جز سجاده ام


آبروی رفته ام ای کاش باد آورده بود

آنچه با زحمت به دست آوردم از کف داده ام


هیچکس هرگز نماز کاملی در من نخواند

مثل مسجد های متروک میان جاده ام


کاش سوزن بودم و یکروز می دیدی مرا

چیستم؟ کاهی که در انبار کاه افتاده ام


هرچه خواندم از کتاب زندگی دیگر بس است

امتحانت را بگیر ای مرگ من آماده ام


"حسین جنتی"


قلم به خون دل من زدن سلیقه‌ی توست

قلم به خون دل من زدن سلیقه‌ی توست

تو خوشنویسی و گردن زدن طریقه‌ی توست 


مرکب‌ات می هفتادساله‌ی دوزخ

دو زلف دخترکان بهشت، لیقه‌ی توست 


کمینه مشتری‌ات قاضی فلک باشد

دوازده قمرش ساعت جلیقه‌ی توست


تو در زمانه نگنجی و در زمین گنجی

هزار سال که ما راست، یک دقیقه‌ی توست 


سیاه مشق خداوند، نسخ گیسویت

بیاض دفتر آن خوش قلم شقیقه‌ی توست


نگاه‌دار دلم را و دست کس مسپار 

شکسته است ولی خمره‌ی عتیقه‌ی توست


"علیرضابدیع"


خسته از روزمرگی هایم

خسته از روزمرگی هایم
شب به رؤیای خواب می مانم
می نویسم شبت بخیر عزیز 
باز هم بی جواب می مانم

"روشنک آرامش"

امید زیادی به زندگی ندارم

امید زیادی به زندگی ندارم

و ارتفاع پنجره‌ات کمتر از دو متر که باشد

امید چندانی به مرگ هم نخواهی داشت


سال‌هاست روی تیغۀ باریک دیواری راه می‌روم

که سقوط از آن همان‌قدر غیرممکن است

که ماندن، که ادامه دادنش


با من چه‌کرده‌ای دنیا!؟

چگونه اینگونه غم‌انگیز

در خود به تساوی رسیده‌ام؟

چگونه خود را در کمال عدالت به دو نیم کرده‌ام؟

حتی یک قرص سرماخوردگی

دربرابر تقسیم‌شدن به دو بخش کاملاً مساوی مقاومت می‌کند


تا کی؟

تا کی به تیزکردن چاقویت ادامه می‌دهی؟

تا کی نیمه‌های مرا با وسواس

در کفّه‌های ترازوی خویش می‌ریزی؟

نیمی‌که خودم هستم را

نیمی‌که خودم بودم را


با من بگو

کسی‌که هرصبح با چتر از خانه بیرون می‌رود

به آسمان خوشبین است 

یا بدبین؟

کسی‌که هرروز به ارتفاع ساختمان‌ها‌ زل می‌زند

به آسمان فکر می‌کند 

یا زمین؟


"لیلاکردبچه" 

از مجموعه آوازکرگدن 

نشرنیماژ

 

پر جاذبه کرده روز هر بستان را

پر جاذبه کرده روز هر بستان را

لبریز عسل نموده تاکستان را


گرمای شدید مهربانی هایت

در خویش گرفته فصل تابستان را


"جواد مزنگی"


تک بیت های وحشی بافقی

گلچینی از تک بیت های وحشی بافقی تقدیم شما خوانندگان عزیز اشعار ناب  :


شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟

سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟

***

دل نیست  کبوتر  که چو برخاست نشنید

از  گوشه  بامی که پـــریدیم ، پـــــریدیم

***

در میان اشک شادی گم شدم روز وصال

این چنین روزی که دیدم‌خویش را گم می‌کنم

***

بکش و بسوز و بگذر، منگر به اینکه عاشق

به جز اینکه مهر ورزد، گنهی دگر ندارد

***

پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است 

مکن چنان که شوم از تو بی نیاز مکن

***

چه غصه ها که نخوردم ز آشنایی تو

خدا تو را به کسی یارب آشنا نکند

***

خوش آن غرور که وام دو صد جواب سلام

به یک کرشمه ابرو ادا تواند کرد

***

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش یاری هست

***

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی


"وحشی بافقی"


مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیهٔ درد بریدیم بس است


قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است


"وحشی بافقی"