ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی
که هرکه دور ز مردم فتاده تنها نیست
عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت
افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا
.
.
"صائب تبریزی"
گلچین تک بیت های صائب تبریزی سری دوم :
گر محتسب شکست خم میفروش را
دست دعای باده پرستان شکسته نیست
***
از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق
ابروی قبله را خبری از اشاره نیست
***
طومار زندگی را، طی میکند به یک شب
از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی
***
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
***
مرا به روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دید
***
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است
***
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس ، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
***
چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز
کز خطا نادم نگردیدن، خطای دیگر است
***
گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری میشود پیدا
***
دنیا به اهل خویش ترحم نمیکند
آتش امان نمیدهد آتشپرست را
***
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
نزدیک میکند به خدا، دست رد مرا
گلچین تک بیت های صائب تبریزی سری اول :
معیار دوستان دغل، روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
امید ما به نماز نکرده بیشترست
***
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
***
ای گل شوخ که مغرور بهاران شدهای
خبرت نیست که در پی چه خزانی داری
***
ز نامردان، علاج درد خود جستن بدان ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها
دلم به پاکی دامان غنچه میلرزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنها
***
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
***
شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب
***
آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع
کاش در زندگی از خاک مرا بر میداشت
***
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
زندگینامه صائب تبریزی
میرزا محمّدعلی صائب تبریزی (زادهٔ ۱۰۰۰ هجری/۱۵۹۲ میلادی تبریز درگذشتهٔ ۷–۱۰۸۶ هجری/۱۶۷۶ میلادی اصفهان) بزرگترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه است.
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
"صائب تبریزی"
دنیا به اهل خویش ترحم نمیکند
آتش امان نمیدهد آتشپرست را
.
.
"صائب تبریزی"
چون وا نمی کنی گرهی خود گره مباش
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
.
.
"صائب تبریزی"