اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

پلک وا کن رو به من ، رو کن هر آنچه بود را

پلک وا کن رو به من ، رو کن هر آنچه بود را

آن دو تا جام می ناب غزل آلود را


زل بزن در چشم من بگذار وقت رفتنت

خوب بدمستی کنم این فرصت محدود را


سینه ام آتش گرفته ، دست من قلیان بده

تا نفهمد هیچ فردی علت این دود را !


انتظار یک غزل داری ولی بنشین ببین

آخرین نقاشی مردی که شاعر بود را


بی حضور گرم تو در بوم حتی آفتاب

پر نخواهد کرد هرگز جای این کمبود را


دلخوری ، می دانم ! اما خصلت دریاست این

توی هر حالی که باشد می پذیرد رود را


جواد منفرد

یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام

یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام


یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام

این روزها به لطف تو حالی به حالی ام


جواد منفرد

ظهر مرداد است و این گرما و دم اینروزها

ظهر مرداد است و این گرما و دم اینروزها
یاد آغوش تو می اندازدم اینروزها

زلزله یعنی قدم های تو وقت رفتنت 
مثل یک شهرم که می ریزد بهم اینروزها

درب و داغانم به آن حدی که همدردی کند
با دلم ویرانه های ارگ بم اینروزها

سینه ام می سوزد و سیگار کم می آورد
پیش هر آهی که دارم می کشم اینروزها

در نگاهت حالت اندوه از مُد رفته است
نه نمی آید به ابروی تو خم اینروزها

آبی ات لنز است و سرخم کاسه ی خون ،می شویم_
با چه رویی خیره در چشمان هم اینروزها

عقل یا احساس،حق با کیست?من هم مانده ام
در خودم هم شاکی ام،هم متهم،اینروزها

ترسی از مردن ندارم،بی تو تمرین کرده ام
ساعتی صد بار آن را دست کم اینروزها

 جواد منفرد 

منتشر شده در : اشعار جواد منفرد

پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود

پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود 

آخر این داستان از اولش معلوم بود


کور بودن بهتر است، اصلا چطوری می شود 

با دو چشم سالم از دیدار تو محروم بود 


جواد منفرد


منتشر شده در : اشعار جواد منفرد

بی تو محکوم به بی وزنی ام و تا به ابد - جواد منفرد

بی تو محکوم به بی وزنی ام و تا به ابد

هستی و نیستی ام روی هوا می ماند


میروی ، بس که به این خانه تعلق داری-

در دل آینه تصویر تو جا میماند


 جواد منفرد


سایر اشعار جواد منفرد


شبیه اسب درونم دوباره رم کرده - جواد منفرد

شبیه اسب درونم دوباره رم کرده

ببین نبودی و وحشت چه با دلم کرده


به لطف قوزم و مویی سپید بعد از تو

شدم چو شاخه ی خشکی که برف خم کرده


نپرس از تب و لرزم،نگو چه با من کرد

همان که زلزله با خانه های بم کرده


شب است و آینه جغدی کشیده است از من

دو چشم بهت زده،صورتی ورم کرده


تو نیمه ی من و من جسم جان به لب شده ام

که روح پر تب و تابش به او ستم کرده


بیا ببین که چه آشی برای من پخته

همان کسی که برای تو چای دم کرده


جواد منفرد 


سایر اشعار جواد منفرد


در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست

در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست
پریشان کسی هستم که درگیر پریشانی ست

تویی آن که رسیدن به وصالش یعنی آزادی
برای هرکه چون من در خودش یک عمر زندانی ست

همیشه تازه ای و دیدنت یک اتفاق بکر
شبیه رویت مهتاب در شبهای بارانی ست

مداوا می شوم وقتی که می خندی و می خندم
منی که راه رفع دردهایم خنده درمانی ست

بیا در دست من ها کن که هوهوی دم گرمت
وزیدن های باد گرم در عصری زمستانی ست

بیا و بی خیال منطقی بودن شو ایندفعه
که عشق و عاشقی همواره کاری غیر عقلانی ست


"جواد منفرد"

چون من به جایی قد نخواهد داد عقلش

چون من به جایی قد نخواهد داد عقلش
هر کس که قلبش کار دستش داده باشد

پیچیدگی چیز قشنگی نیست اما
آدم که تا این حد نباید ساده باشد

"جواد منفرد"
از کتاب منظره ها با تو عکس می گیرند

در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست

در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست

پریشان کسی هستم که درگیر پریشانی ست


تویی آن که رسیدن به وصالش یعنی آزادی

برای هرکه چون من در خودش یک عمر زندانی ست


همیشه تازه ای و دیدنت یک اتفاق بکر

شبیه رویت مهتاب در شبهای بارانی ست


مداوا می شوم وقتی که می خندی و می خندم

منی که راه رفع دردهایم خنده درمانی ست


بیا در دست من ها کن که هوهوی دم گرمت

وزیدن های باد گرم در عصری زمستانی ست


بیا و بی خیال منطقی بودن شو ایندفعه

که عشق و عاشقی همواره کاری غیر عقلانی ست


"جواد منفرد"


خودش را دوست می پندارد اما دشمن دین است

خودش را دوست می پندارد اما دشمن دین است

من آن پیغمبری هستم که آیینش دروغین است


چطور از شادی و سرزندگی با خلق میگوید؟

کسی که مثل من در زندگی همواره غمگین است


رواج زندگی در من امیدی کاملا واهی ست

چو دلداری به گوش مرده ای در حال تدفین است


ترازو ها،تعادل در کدامین وزنه میگنجد؟

برای من که تقدیرم پر از بالا وپایین است


دوتا شد قامتم چون شاخه ها فهمیدم آسان نیست

همیشه شانه خالی کردن از باری که سنگین است


مرا از چشمها انداخت خوبی های بی حدم 

که دل را میزندچیزی که بی اندازه شیرین است


"جواد منفرد"