تا وقتی در شعرها و واژه هایم هستی
ترشرو نباش ، شیرین من
زیرا
گرچه در گذر زمان پیر می شوی
اما در نوشته های من
هرگز پیر نمی شوی
نزار قبانی
ترجمه : یدالله گودرزی
آی ای زنی که دل به تو سپردهام
پا بر هر سنگی که بگذاری شعر مُنفجر میشود
آی ای زنی که در رنگپریدگیات
همهی غمِ درختها را داری
آی ای زنی که خلاصه میکنی تاریخَم را
و تاریخِ باران را
باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست.
نزار قبانی
سایر اشعار : نزار قبانی
دوستی میان دست هایمان
از دوستی من و تو محکمترند
و زلال تر
و عمیق تر
هر وقت من و تو دعوا میکنیم
و مشت هایمان را در هوا تکان میدهیم
دست هایمان همدیگر را در آغوش میگیرند
بوسه ای رد و بدل میکنند
و بخاطر نادانی ما
به هم چشمک میزنند
"نزار قبانی"
ترجمه : اصغر علی کرمی
باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف می زنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همانجا می میرم!
"نزار قبانی"
نامه هایت در صندوق پستی من
کبوترانی خانگی اند
بی تاب خفتن در دست هایم!
یاس هایی سفیدند!
به خاطر سفیدی یاس ها از تو ممنونم!
می پرسی در غیابت چه کرده ام؟
غیبتت!؟
تو در من بودی!
با چمدانت در پیاده روهای ذهنم راه رفتهیی!
ویزای تو پیش من استُ
بلیط سفرت!
ممنوع الخروجی
از مرزهای قلب من!
ممنوع الخروجی
از سرزمین احساسم!
...
نامه هایت کوهی از یاقوت است
در صندوق پستی من!
از بیروت پرسیده بودی!
میدان ها و قهوه خانه های بیروت،
بندرها وُ هتل ها وُ کشتی هایش
همه وُ همه در چشم های تو جا دارند!
چشم که ببندی
بیروت گم می شود.
"نزار قبانی"
ترجمه: یغما گلرویی
دوستت دارم
گرچه خیلی خوب می دانم
که مسیر منتهی به غیر ممکن، سخت طولانی ست
"نزار قبانی"
مترجم : احسان پرسا
من چیزى
از عشق مان
به کسى نگفته ام !آنها تو را هنگامى که
در اشک هاى چشمم
تن مى شسته اى دیده اند ...
"نزار قبانی"