اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

با رفتن خود نقشه ی آزار کشیدی

با رفتن خود نقشه ی آزار کشیدی

بر صفحه ی دل غصه ی بسیار کشیدی


بین من و احساس خود از آهن و فولاد

بی رحم، چرا این همه دیوار کشیدی؟


"جواد مزنگی"


لب هایت ...

لب هایت

اعتراف سرخ خدایند به قدرت خویش

چگونه آن ها را نپرستم؟

چگونه فریادشان نکنم؟

مگر نه اینکه زندگی سرخ است و روی لب های تو جاری؟

بگذار پیامبرشان باشم

اعجاز من لبخند تو می شود

بعد از خواندن این شعر

اعجاز من 

فریاد من است:

به لب هایت قسم

عشق

سرخ ترین حادثه بود...

حالا به آینه پناه ببر

تا ایمان بیاوری که چقدر

دوستت دارم...


"علیرضا کاهد"

از مجموعه ی "ریشه در من بدوان"

انتشارات فصل پنجم


با خنده کاشتی به دل خلق،"کاش ها"

با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها"

با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها  

 

هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش

آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها

 

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!

معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها

 

ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟

دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!

 

از بس به ماه چشم تو پر میکشم? شبی

آخر پلنگ می شوم از این تلاشها!


"حسین زحمتکش"


آن آینه زنگ می خورد، می دانم

آن آینه زنگ می خورد، می دانم

این رابطه رنگ می خورد، می دانم

مژگان تو تیر است و دل من هم سنگ

تیر تو به سنگ می خورد، می دانم


"احسان افشارى"


نیستی؛ ولی عزیز عشق تو همیشگی ست

نیستی؛ ولی عزیز عشق تو همیشگی ست


نیستی؛ ولی عزیز عشق تو همیشگی ست

پس به احترام عشق، چند ثانیه سکوت...

.

.

"امید صباغ نو"


مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب

مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب
ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب

روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد
ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب

ای سرو دو صد بستان آرام دل مستان
بردی دل و جان بستان زنهار مخسب امشب

ای باغ خوش خندان بی‌تو دو جهان زندان
آنی تو و صد چندان زنهار مخسب امشب

"مولانا"

رنگ دنیا را گرفتم ، از خودم شرمنده ام

رنگ دنیا را گرفتم ، از خودم شرمنده ام 

شیشه ی عطرم ولی از بوی بد آکنده ام  


کم نخواهد کرد اشکم چیزی از بار گناه 

من که خود آگاهم از سنگینی پرونده ام  


دشمنی حاجت روا شد ، ای بخُشکد اشک من 

دوستی رنجیده شد، ای وا بماند خنده ام  


بازگشتم تا ببندی بال هایم را به شوق 

بارالها ! باز کن در را به رویم ... بنده ام !


"علیرضا بدیع"


آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یارب این تاثیردولت ازکدامین کوکب است


تابه گیسوی تودستِ ناسزایان کم رسد

هر دلی ازحلقه ای،در ذکر یارب یارب است


"حافظ"


غم را به دل نماز پا برجا کرد

غم را به دل نماز پا برجا کرد

محراب عزا گرفته را دریا کرد

با زهر وضو گرفت آن تیغ آنگاه

برفرق علی(ع) نشست و قران وا کرد


"حمیدرضا شکارسری"


عشق تو گرفت از تن من تاب و توان را

عشق تو گرفت از تن من تاب و توان را
ترسم که به پایان نرسانم رمضان را


آه ای رطب دورترین شاخه چه می شد؟
شیرین کنم از شهد لبان تو دهان را


باید که به دادم برسد آن که به من داد
لبریز تراز ظرف دلم این هیجان را


تا چند فقط طوطی خوشخوان تو باشم
انکار کنم این غم حاجت به بیان را


یک بار به من گوش کن ای سنگ صبورم!
تا پر کنم از قصه ی تو گوش جهان را


آن وقت تو مال من و من مال تو باشم
با جذبه ی یک اخم برانم همگان را


"شیرین خسروی"